دشتهای قزاقی از نگاه تاریخنگاران و سفرنامهنویسان فارسیزبان
آستانه - قزاقستان: سرزمین پهناور دشت قزاقی که در متون تاریخی فارسی و ترکی جایگاهی ویژه دارد، یکی از مهمترین مفاهیم جغرافیایی و فرهنگی در تاریخ آسیای مرکزی به شمار میرود.
در گزارشی که رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در آستانه قزاقستان تهیه کرده، آمده است: از دوران میانه تا قرون متأخر، این نام نهتنها به عنوان اشارهای به محدودهای جغرافیایی، بلکه به عنوان نمادی از پیوند و همزیستی اقوام ترک، قزاق و ایرانی مطرح بوده است.
در منابع تاریخی فارسی، از جمله آثار بزرگانی چون راشدالدین فضلالله همدانی، دشت قزاقی با دقت و بیطرفی توصیف شده و گسترهی تمدنی و تاریخی آن بهخوبی منعکس شده است. همچنین، در متون متأخرتر، از سفرنامهها و یادداشتهای دیپلماتهای بخارا تا آثار تاریخنگاران ترکزبان، همچنان ردّ پای این سرزمین به چشم میخورد.
بررسی این منابع، نهتنها به ما امکان میدهد که درک دقیقتری از جغرافیای تاریخی کشور قزاقستان و نقش آن در جهان اسلام و اوراسیا داشته باشیم، بلکه پیوندهای عمیق فرهنگی میان ملتهای ایرانی و ترک را نیز آشکار میسازد.
گالیا کامباربکوا، شرقشناس و ایرانشناس قزاقی (PhD از دانشگاه ملی فارابی)، دربارهی اطلاعاتی که پیرامون دشتهای قزاق در منابع پارسی بر جای مانده است توضیح داد.
محقق خاطرنشان میکند که تألیفات پارسیزبان در قالب سفرنامه بسیار کماند (عملاً وجود ندارند) اما در منابع پارسی بارها اشاراتی به این شده که ایرانیان به دلایل گوناگون به سرزمینهای قزاق میآمدهاند. در آثار و یادداشتهای خود چنین توصیف کردهاند: «ما بیش از بیست تا پنجاه روز راه رفتیم، به سمت شمال حرکت میکردیم، هوا سرد بود، مردم محلی لباسهای گرم میپوشند و آن را از پوست میدوزند.»
به گفتهی گالیا کامباربکوا، برخلاف دنیای عرب، میان جهان ایرانی و جهان ترک که از دیرزمان "ایران و توران" خوانده میشدند، پیوندهای نزدیک، تبادل فرهنگی و تعاملات دیرین وجود داشته است.
از جوینی تا تاریخنگاران درباری
بیشترین شمار منابع تاریخی پارسیزبان در عصر مغول پدید آمد. چنان که معلوم است، نوه چنگیز خان، هولاکو، به غرب تاخت و به سرزمینهای کنونی ایران، عراق و آذربایجان رسید. هنگامی که او بغداد را فتح کرد و لقب ایلخان (فاتح جهان) را بهدست آورد، از مردم محلی پرسید که به چه کاری مشغولند و در چه چیز تبحر دارند.
ایرانیان پاسخ دادند که مردمیاند پیرو قلم و دانش و قوتشان در نی و سخن است. این گفتهها تأثیر عمیقی بر هولاکو گذاشت. سپس او پرسید آیا در میان آنان کسی هست که شایستگی نوشتن شرح حال نیاکان نامور او، یعنی چنگیز خان، را داشته باشد.
به این ترتیب همکاری تاریخی گستردهای میان هولگوخان و مورخان ایرانی شکل گرفت که زمینهساز نگارش آثار مهمی شد. در دوره حکومت هولاکو خان مغول، مورخی شناختهشده به نام علاءالدین عطاملک بن محمد جوینی زیست که اثر تاریخی «تاریخ جهانگشا» را نوشت.
در این تألیف برای نخستینبار در تاریخ جهان اطلاعات کلی درباره رخدادهای آن زمان و توصیفاتی از قبایل تُرکمغولی که چگونه زندگی میکنند، در چه نواحی جغرافیایی سکونت دارند، آداب و رسومشان، سازمان دولتیشان بهصورت جامع به زبان پارسی عرضه شده است.
پس از آن، نوه هولاکو ، "غازانخان" خواست از پیشینیان خود فراتر رود و نامی از خویش در تاریخ بر جای نهد. او خواستار نگارش اثری مفصلتر تحت عنوان «جامعالتواریخ» شد. در اثر رشیدالدین نه تنها تاریخ چنگیز خان بلکه تاریخ بسیاری از قبایل ترک نیز بازگو شده است.
از آن زمان این اثر بهعنوان "تاریخ جهان به زبان پارسی" شناخته شد، زیرا نه تنها دوره چنگیز خان را دربرمیگیرد بلکه تاریخ چین، کشورهای عربی، سرزمینهای کنونی اسرائیل و فلسطین و کشورها و نواحی همجوار، سراسر آسیای میانه، ایران، قفقاز، بخش غربی هند و افغانستان را نیز در بر میگیرد.

در نگارش این آثار تاریخی روایت از پیامبر نوح آغاز میشود و سپس ذکر میگردد که از پسر او یافث، قبایل تُرکمغولی منشا گرفتهاند. بهعبارت دیگر، از آن زمان مرسوم شد که ترکمغولان را در رده جریان کلی تاریخ وارد کنند. بنابراین در همه دورههای پس از قرن سیزدهم (از زمان هولاکو تا قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم) در تألیفات تاریخی پارسیزبان حتماً اشارهای به قبایل تُرکمغولی یافت میشود، هرچند ممکن است در چند صفحه خلاصه شده باشد.
همچنین، دربار هر شاه معمولاً دارای مورخ یا کاتب درباری بود. این تاریخنگاران بهتفصیل دوران حکومت شاه را ثبت میکردند: با چه کشورها و خانها اتحاد میبست، با چه کسانی میجنگید، چه پیروزیها و شکستهایی تجربه شد. همهچیز بهصورت زمانی و توالی رویدادها ضبط میشد.
زمانی که شاهان ایران دستور نوشتن تاریخ خود را میدادند، در آن نه تنها پیروزیها بلکه شکستهایشان نیز ثبت میشد. البته ممکن بود خود را قهرمانانه و نیرومند نشان دهند و رقبایشان (حکمرانان آسیای میانه) را ضعیف به تصویر بکشند.
با این حال، آثاری نیز یافت میشود که در آنها به رقباء ارزیابیای عادلانه و عینی داده شده است. کار ما بهعنوان پژوهشگران این است که تعیین کنیم کجا نویسنده مبالغه کرده، کجا سکوت ورزیده و کجا قضاوت صحیحی ارائه کرده؛ یعنی نهتنها نسخهها و منابع را پیدا میکنیم، بلکه آنها را تحلیل و مطالعه میکنیم. برای این کار باید رخدادهای تاریخی را بهخوبی شناخت، در چه مقاطعی طرفین در میدان نبرد روبهرو شدند و در چه مقاطعی در صحنه تاریخ متحد بودهاند.
آثار هاژیوگرافی بهعنوان منبعی از رویدادهای تاریخی
به گفته پژوهشگر، دستهی دیگری از آثار که در قرون میانه پدید آمدهاند نیز حاوی اطلاعاتی درباره رویدادهای تاریخی هستند. این آثار، هاژیوگرافی یا متون دینیاند که شامل زندگینامه صوفیان و شیوخ، مجموعه گفتارها و رسائل آنان میشود.
بسیاری از صوفیان و مشایخ در حلوفصل منازعات نقش فعالی داشتند. آنان سرپرستی مأموریتهای صلحآمیز را بر عهده میگرفتند، در دربار سلاطین و شاهان بهعنوان مشاور و راهنما خدمت میکردند، در تنظیم توافقات، نگارش نامههای دیپلماتیک، تدوین پیامها، سپاسنامهها و اعطای جوایز مشارکت داشتند. نامهای آنان در کنار نام سفیران و مترجمان در متون "هاژیوگرافی" بهکرّات ذکر میشود که همین امر ارزش تاریخی این آثار را افزایش میدهد.
در چنین متونی نام سلاطین و خانها نیز ذکر شده است؛ برای نمونه، نام "قاسمخان" در آثار برخی از شیوخ طریقت "جُبعی" و "نقشبندی" دیده میشود. در دوران جنگها و مذاکرات، همین شیوخ و صوفیان اغلب سرپرستی هیأتهای صلحطلب را به عهده داشتند. آنان در تدوین نامهها و مکاتبات دیپلماتیک شرکت میکردند و بر محتوای آنها تأثیر بسیاری میگذاشتند. شاگردان و پیروان این شخصیتهای دینی بعدها در آثار خود به نقش آنان اشاره کردهاند و از همین رو، این متون از منابع ارزشمند هاژیوگرافی به شمار میروند.
به این ترتیب، میتوان منابع تاریخی را بهطور کلی به سه دسته تقسیم کرد:
الف)-آثار سفارشی
ب)- نسخههای تاریخنگاران درباری
ج)- متون هاژیوگرافی
با مطالعه همزمان این سه گروه، میتوان تصویری جامع از رویدادهای تاریخی بازسازی کرد. گاه اطلاعات مورد نیاز تنها در یک پاراگراف، چند سطر یا حتی در یک جمله نهفته است. گاه میتوان این «پازل» را بهطور کامل تکمیل کرد، و گاه بهسبب کمبود دادهها این کار بسیار دشوار میشود.
منابع پارسی درباره قاسمخان و سرزمینهای قزاق
در منابع پارسی، نام قاسمخان غالباً بهعنوان یکی از خانهای برجسته و نیرومند با ارتشی بزرگ و استراتژی سنجیده ذکر شده است. اطلاعاتی درباره او حتی پیش از جلوسش بر تخت، در زمانی که هنوز عنوان سلطان داشت، وجود دارد. بهطور رسمی، قاسمخان در سال۱۵۱۱میلادی بر تخت نشست، اما در منابع سالهای ۱۵۰۸–۱۵۰۹میلادی نیز در رویدادهای مهم حضور دارد. در آن آثار ابتدا از او با عنوان «قاسمسلطان» و سپس «قاسمخان» یاد شده است.
اگرچه در آن زمان قاسم هنوز بهطور رسمی خان نبود، اما نفوذ او بسیار گسترده بود. او در برابر محمد شیبانی ایستادگی میکرد. قاسمسلطان شخصیتی قاطع و فعال بود. با وجود پیوندهای خویشاوندی، بیدرنگ علیه کسانی که به سرزمینهایشان تهدیدی وارد میکردند، به نبرد میرفت. این رویدادها در منابع پارسی با جزئیات ثبت شدهاند. برای نمونه، نام بوریندیکخان بهندرت ذکر میشود، در حالی که از قاسمخان مکرر نام برده شده، گاه با عنوان سلطان. برخی پژوهشگران این را خطای کاتبان میدانند، اما به نظر من این اختلاط طبیعی است، زیرا اگرچه در سالهای ۱۵۰۸ تا ۱۵۱۱میلادی هنوز بهصورت رسمی خان نبود، اما تصمیمها را در سطح یک حاکم اتخاذ میکرد.
افزون بر این، در آثار «تاریخ عالمآرای شاه اسماعیل» و «تاریخ صفویه» آمده است که پایتخت قاسمخان در شهر سارایشیک قرار داشت و مسیر از ایران (تقریباً از خراسان) تا آنجا حدود شش ماه به طول میانجامید.
تصویر قاسمخان در منابع بهصورت شخصیتی جدی و باوقار ترسیم شده است؛ او شباهت زیادی به نیاکان بزرگ خود، چنگیزخان، داشت در چشمانش رنگی روشن و نگاهی نافذ و مقتدر دیده میشد. حتی در برخی منابع به توصیف ریش او پرداختهاند: سبیلی کمپشت که دو سوی چانهاش را میپوشاند. قاسمخان به میهماننوازی و گشادهرویی شهرت داشت و با احترام از مهمانان پذیرایی میکرد.

بر اساس پژوهشهای جدید، حتی پرترههایی از قاسمخان نیز ترسیم شده است. در این نقاشیها آمده که او شباهت فراوانی به چنگیزخان دارد و بر تختی نشسته که با نقش سر شیر و حیوانات درنده زینت یافته است.گالیا کامباربکوا تأکید میکند که هر خان، تختی با نمادها و نشانههای ویژه قدرت خود داشت که شکوه و اقتدار او را نشان میداد.
این سنتی رایج هم در شرق و هم در غرب بود. بنابراین، خانهای قزاق نیز از این قاعده مستثنی نبودند. همچنین در منابع ذکر شده که مردم قاسمخان عمدتاً پیرو مذهب سنی بودند. در این آثار، به وسعت قلمرو تحت فرمان او و گستره بیپایان دشتی قپچاق نیز اشاره شده است.
افزون بر آن، یادآوری شده که در فصول سرد سال، رسیدن به آن سرزمینها بسیار دشوار بوده است. نکتهای که کاملاً با واقعیت منطبق است، زیرا در زمان لشکرکشیها، هنگامی که شیبانیان به خانهای قزاق حمله میکردند، آنان به سوی شمال عقبنشینی میکردند و به سبب برف سنگین و سرمای شدید، دشمن ناچار به توقف پیشروی میشد.
در منابع آمده است که "دشت قپچاق" حدود شش هزار کیلومتر امتداد دارد. اگر به نقشه ی قزاقستان بنگریم، این فاصله از شهر سارایشیک تا مرزهای چین را در بر میگیرد. این دادهها با حقیقت تاریخی منطبقاند. واقعاً قزاقها در سرزمینی به این وسعت زندگی میکردند. از اینرو، تاریخنگاران و سالنامهنویسان پارسی همیشه در پی زینتبخشیدن یا کوچکنمایی واقعیتها نبودند؛ در این مورد میبینیم که آنان میکوشیدند همه دانستههای خود را با بیشترین دقت ممکن بازگو کنند.
منبع دیگری نیز وجود دارد که به قرن نوزدهم میلادی بازمیگردد؛ این منبع خاطرات سفیر خان بخارا، امیر حیدر تُره (۱۷۷۵–۱۸۲۶م) است. این رویداد به سالهای ۱۸۱۱–۱۸۱۲میلادی مربوط میشود. خان بخارا، امیر حیدر تُره، سفیر خود، میرزا محمد یوسف بن صوفی رجببایکِشی بخاری را به همراه گروهی از همراهان به سنپترزبورگ و سپس به قسطنطنیه اعزام میکند.
در ترکیب این گروه، افزون بر محافظان، مترجمان، دبیران، مشاوران و شیوخ نیز حضور داشتند. در سال ۱۸۱۱میلادی، این کاروان از بخارا حرکت کرده، از دشتهای قزاق گذشت، و در متن پارسی مربوط به این سفر، اصطلاح «دشتِ قپچاق» بهکار رفته است.
دبیر سفیر بخارا مینویسد: از بخارا بیرون آمدیم، سراسر دشت قپچاق را پیمودیم و به سنپترزبورگ رسیدیم. گستره ی دشت قپچاق چنین است: در غرب با آستراخان هممرز است، در شرق تا اَکسو و تُرفان امتداد دارد. مرزهای شمالی آن از طریق قیزیلجار، اورنبورگ و فراتر از سِمیپولات تا جایی بهنام تُویوق میگذرد. آنگاه به سوی دولت مسکو حرکت کردیم.
این سفیر و دبیرانش چندین بار تا مسکو و سپس سنپترزبورگ رفته و بازگشتهاند. مسیر میان بخارا تا اورنبورگ حدود پنجاه روز به طول میانجامید. در این سند، فهرست کوتاهی از طوایف و قبایل قزاق که در مسیر با آنان برخورد شده، نیز آمده است.
نکته جالب این است که اصطلاح "دشتِ قپچاق" حتی در قرن نوزدهم نیز، زمانی که خاننشین قزاق رو به ضعف بود، همچنان بهکار میرفت. خاننشین قزاق هنوز وجود داشت، هرچند اطلاعات اندکی درباره خانهای آن دوره در دست است، اما دادههایی وجود دارد که نشان میدهد قلمرو آنان بسیار گسترده بود، مردم بهصورت پراکنده میزیستند، اما در عین حال پیوندهای خود را حفظ کرده، بهسرعت متحد میشدند و توانایی بالایی در بسیج عمومی داشتند.
آثار به زبان ترکی
پس از اثر نامدار «جامعالتواریخ»، چند تألیف دیگر نیز با همین عنوان پدید آمد. یکی از آنها، اثر تاریخی مؤلف قزاق، قادیرغلی جالایری، با نام «جامیالتواریخ» است.
نویسنده در اثر ترکیزبان خود بر «جامعالتواریخ» رشیدالدین فضلالله همدانی (که سه قرن پیش از او میزیست) تکیه کرده است. اثر قادیرغلی جالایری را میتوان سالنامهای دانست که به تاریخ خاننشین قزاق، بهویژه سلطان اُرَزمحمد، اختصاص دارد و با روایت تاریخ چنگیزخان و فرزندان او آغاز میشود. از همین دوره، یعنی آغاز سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی و حتی از دوران پیش از آن، شمار آثار تاریخی "تُرکی" و "جغتایی" رو به افزایش گذاشت.

اما مشاهده میکنیم که بیشتر این آثار بر پایه "منابع پارسی" نوشته شدهاند. مورخان متأخر ضمن بازگویی تاریخ چنگیزخان، حوادث زمان خود را نیز افزودهاند. به بیان دیگر، هر مورخ قرونوسطایی بر آثار گذشتگان تکیه میکرد، نام مؤلفان و کتابهای پیشین را ذکر مینمود و سپس رویدادهای جدید را به آن میافزود.
در دوران تیموریان، چندین اثر تاریخی پدید آمد که با استناد به منابع پیشین، تاریخ امیر تیمور را شرح میدهند. از جمله این منابع میتوان به «ظفرنامه»، «تیمورنامه»، «معزالأنساب» و آثار مشابه اشاره کرد.
بیشتر آثار تاریخی تُرکی که در سدههای شانزدهم تا نوزدهم نوشته شدهاند، اغلب به تاریخنگاران پارسی استناد دارند. برای نمونه، در اثر میرزا محمد حیدر، «تاریخ رشیدی»، اگر با دقت مطالعه شود، دیده میشود که نویسنده بارها از «ظفرنامه» نقل قول کرده و بخشهایی از آن را تقریباً بهصورت لفظبهلفظ بازآورده است. برخی فصلها حتی با عباراتی چون «در ظفرنامه چنین آمده است...» یا «چنانکه در ظفرنامه نوشته شده...» آغاز میشوند. این نشان میدهد که استناد مستقیم و نقل دقیق از منابع پیشین، از ویژگیهای بارز آثار تاریخی آن دوران بوده است.
نکته:
در نتیجه، میتوان گفت که اصطلاح «دشت قپچاق» نهتنها در متون قرون میانه، بلکه حتی تا قرن نوزدهم میلادی نیز در میان مورخان و سفرنامهنویسان ایرانی و ترکزبان به کار میرفته است.
این استمرارِ کاربرد، نشان از جایگاه ژرف تاریخی و جغرافیایی این سرزمین در حافظهی فرهنگی مردمان منطقه دارد. مورخان ایرانی، همچون راشدالدین فضلالله همدانی (وزیر، تاریخنگار و پزشک ایرانی در دوره ایلخانان بود که به خاطر تألیف کتاب «جامعالتواریخ» شهرت دارد) و پیروان او، با دقت علمی و رویکردی واقعگرایانه، تلاش کردند تا گسترهی تمدنی اقوام ترک و قزاق را در آثار خود ثبت کنند، بیآنکه به اغراق یا تحریف دچار شوند.
در عین حال، تاریخنگاران ترکزبان همچون قادیرقلی جالایری و میرزا محمد حیدر نیز با بهرهگیری از منابع فارسی، پلی میان دو سنت تاریخی "فارسی و ترکی" ایجاد کردند و موجب تداوم روایتهای مشترک در تاریخ آسیای مرکزی شدند.
از این رو، مطالعهی متون فارسی و ترکی نهتنها برای بازسازی تاریخ قوم قزاق، بلکه برای درک پیوندهای فکری و فرهنگی ملتهای ایرانی و ترک در طول قرون اهمیت بنیادین دارد.
منبع: https://www.inform.kz/ru/kazahskie-stepi-glazami-persidskih-letopistsev-i-puteshestvennikov-ed10e1
روابط عمومی و اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
