• 1404/08/13 - 12:45
  • 52
  • زمان مطالعه : 9 دقیقه

ایمانی‌پور: مسیحیان صهیونیست کاخ سفید را در راستای منافع اسرائیل اداره می‌کنند

اوانجلیست‌ها فقط یک گروه لابی‌گر سیاسی نیستند؛ آن‌ها صاحبان قدرت پنهان در لایه‌های زیرین و مبنایی سیاست‌گذاری آمریکا و متحدان اروپایی‌شان هستند؛ این یک شبکه ایدئولوژیک است که حیاتش به بحران وابسته است.

با توجه به تحولات پرتنش اخیر در منطقه غرب آسیا به ویژه بحران غزه، نگاه‌های عمیق‌تری به ریشه‌های ایدئولوژیک سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ به ویژه ایالات متحده وجود دارد. یکی از این ریشه‌ها که اغلب نادیده گرفته می‌شود، جریان موسوم به اوانجلیسم یا مسیحیت صهیونیست است. این جریان به شکلی ریشه‌ای و عمیق در سیاست‌گذاری‌های کلیدی غرب نفوذ کرده است و به نظر می‌رسد که بسیاری از اقدامات نظامی و سیاسی حتی در ظاهر با انگیزه‌هایی فراتر از منافع صرف ژئوپلیتیکی توجیه می‌شوند.

در این خصوص، خبرگزاری ایرنا  گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام والمسلمین محمد مهدی ایمانی‌پور رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی انجام داده‌ است که در ادامه می‌خوانیم:

تعریف شما از جریان اوانجلیسم چیست و چه خطری از سوی این جریان متوجه نظم بین‌الملل است؟

نگاه اوانجلیستی که ریشه در تفاسیر نادرست و رادیکال از متون مقدس مسیحی دارد و تحقق بخش‌هایی از نبوت‌های آخرالزمانی را منوط به رویدادهای ژئوپلیتیک خاص، به‌ویژه در منطقه خاورمیانه می‌داند، یک پدیده محدود به دوران ریاست جمهوری بوش پسر نبود. دوران بوش پسر تنها نماد بیرونی و آشکار این جریان در سیاست خارجی بود. اما این تفکر، زیربنای فکری عمیق‌تری است که نفوذ آن به تمامی ابعاد سیاست‌گذاری آمریکا سرایت کرده است. تئوری‌هایی مانند جنگ تمدن‌ها اثر هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما، هرچند از منظر تئوری‌های سکولار مطرح شدند، اما در عمل، بستری برای توجیه سیاست‌های مداخله‌جویانه و خشونت‌آمیز فراهم کردند که با روح پروژه‌های اوانجلیستی هم‌راستا بود. این تئوری‌ها، با تقسیم‌بندی جهان به محورهای متخاصم، به اوانجلیست‌ها کمک کردند تا روایت ایدئولوژیک خود را در قالب تحلیل‌های به ظاهر عقلانی و ژئوپلیتیکی بگنجانند.

نگاه اوانجلیستی یک بنیاد فکری مبتنی بر تفسیری خاص از کتاب عهدین است و هدف آن را تحقق یک آخرالزمان مسیحی-صهیونیستی می‌بیند. نکته خطرناک این است که این تفکر از فضای سیاسی صرف خارج شده و به یک سیاست‌گذاری فرهنگی و زیربنایی در لایه‌های عمیق دستگاه‌های تصمیم‌گیری در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی تبدیل شده است. روسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه در خصوص پیروی از این تفکرات، تفاوتی مبنایی ندارند؛ شاید تفاوت در لحن و روش‌ها باشد، اما در حمایت از صهیونیسم با محوریت اسرائیل و پیشبرد اهداف استراتژیک مبتنی بر این تفکر از هیچ اقدامی دریغ نشده است. این یک پروژه‌ ساختاری است که در نهادهایی مانند وزارت خارجه، سیا، پنتاگون و مراکز فکری متصل به آن‌ها ریشه دوانده است.

با توجه به آنچه در پاسخ به سوال فوق بیان کردید، هدف‌گذاری اوانجلیسم برای نظم جدید در غرب آسیا چگونه قابل توجیه است؟

ریشه اقدامات رژیم به رهبری آمریکا در منطقه غرب آسیا در باورهای اوانجلیست‌ها نهفته است. بر اساس تفسیر افراطی و نادرست از کتاب عهدین، تحقق آرمان‌های نهایی اونجلیستها با وقوع جنگ‌های آخرالزمانی گره خورده است. این تفاسیرنادرست اغلب بر این باورند که برای فراهم شدن زمینه ظهور حضرت مسیح علیه السلام، باید نشانه‌های خاصی محقق شوند. از منظر آن‌ها، منطقه غرب آسیا، به دلیل اهمیت نمادین بیت المقدس و اهمیت استراتژیک آن در نقشه‌های آخرالزمانی، باید به کانون این درگیری‌ها تبدیل شود. این بدان معناست که ثبات، توسعه و صلح در این منطقه عملاً در تضاد با پروژه ایدئولوژیک آن‌ها قرار دارد.

آن‌ها نیازمند بحران، هرج و مرج و ویرانی حداکثری هستند تا شرایط برای تحقق اهدافشان فراهم شود. در این چارچوب، هرگونه سازش یا راه حل دیپلماتیک که منجر به آرامش پایدار شود، از منظر آن‌ها یک مانع است. این نگاه، به جای ترویج صلح و همکاری، مستقیماً بر محوریت جنگ و درگیری‌های منطقه‌ای بنا شده است زیرا جنگ را تنها راه رسیدن به هدف نهایی ایمانی خود می‌دانند. این تفکر، ماهیتی ضدانسانی و ضدصلح دارد.

آیا اوانجلیسم یک لابی سیاسی است یا ما با یک جریان فکری مستمر و خطرناک در آمریکا و برخی نقاط دیگر از جهان مواجه هستیم؟

اوانجلیست‌ها صرفاً یک گروه لابی‌گر سیاسی نیستند؛ آن‌ها صاحبان قدرت پنهان در لایه‌های زیرین و مبنایی سیاست‌گذاری آمریکا و متحدان اروپایی‌شان هستند. این یک شبکه ایدئولوژیک است که حیاتش به بحران وابسته است. برخلاف آنچه برخی تصور می‌کنند که سیاست خارجی صرفاً مبتنی بر منافع مادی یا انرژی است، در این سطح، سیاست خارجی بحران‌زیست است؛ یعنی بدون ایجاد توحش، جنگ و درگیری، این شبکه قادر به حفظ مشروعیت و تداوم حیات سیاسی خود در ساختار قدرت آمریکا نیست.

بقای آن‌ها مستلزم تداوم تنش‌ها و درگیری‌هاست، زیرا این تنش‌ها به آن‌ها اهرم فشار سیاسی و توجیه حضور نظامی و حمایت مالی از متحدان منطقه‌ای‌شان می‌دهد. نسل‌کشی غزه در دو سال اخیر به وضوح این رابطه پنهان را آشکار ساخت. حمایت مطلق، بی‌قید و شرط و وقیحانه دولت‌های بایدن و ترامپ که نمایندگان دو بال این سیستم هستند از این جنایت، صرفاً یک مصلحت‌سنجی سیاسی نیست بلکه تجلی بیرونی همان تفکر ایدئولوژیک در سطح عملیاتی است.

مختصات تئوریک این نقطه آشکارساز این است که هرجا تقابل بین هویت‌سازی بر اساس ایدئولوژی رادیکال و ارزش‌های انسانی-بین‌المللی به اوج برسد، این هویت ایدئولوژیک پیروز می‌شود و ابزارهای قدرت جهانی نظامی، اقتصادی، رسانه‌ای را برای اجرای اهداف آخرالزمانی خود به کار می‌گیرد. آن‌ها به دنبال عادی‌سازی جنگ به عنوان پیش‌شرط ادعایی زمان موعود خود هستند. این یک معادله غیرعقلانی در سیاست بین‌الملل است که بر پایه اصول نادرست و خطرناک بنا شده است.

روند مهار و کنترل اوانجلیست‌ها از سوی مخالفان ایده های آنها، از جمله افراد با ایمان واقعی در جامعه مسیحیت و دیگر جوامع دینی چگونه امکانپذیر خواهد بود؟

نکته امیدوارکننده این است که هر پروژه ایدئولوژیک افراطی، ناخواسته، آنتی‌تز خود را نیز تولید می‌کند. در برابر نگاه اوانجلیستی که جهان را میدان نبرد آخرالزمانی می‌بیند و ویرانی را شرط رستگاری تلقی می‌کند در سطح جهانی و به ویژه در میان ملت‌های منطقه و مقاومت یک نگاه معناگرایانه نسبت به تحولات جاری در حال ظهور است. این معناگرایی، تفسیری است که مقاومت در برابر ظلم را نه صرفاً سیاسی، بلکه دفاع از معنای هستی و کرامت انسانی می‌داند. این مقاومت در برابر رویکردی قرار می‌گیرد که کرامت انسانی را فدای تحقق یک رؤیای فرقه‌ای می‌کند. همچنین این معناگرایی توسعه، امنیت و صلح را هدف اصلی می‌بیند نه مقدمه‌ای برای جنگ.

این دیدگاه بر خلاف پروژه اوانجلیستی است که صلح را موقتی و جنگ را ابدی می‌داند تا به هدف نهایی برسد. فراتر از آن معناگرایی ایجاد شده در جهان بر عدالت الهی و پیروزی نهایی در برابر ظلم فعلی تأکید دارد اما نه از مسیر ویرانی، بلکه از مسیر ایستادگی. این عدالت‌خواهی، بر اصول الهی پایبند است اما ابزار آن را خشونت بی‌پایان نمی‌داند. اگر این معناگرایی در بطن ارزش‌های انسانی، الهی و عدالت‌محور تعریف و تقویت شود، به مثابه پاشنه آشیل منظومه قدرت پنهان اوانجلیست‌ها عمل خواهد کرد. آن‌ها برای بقا به خشونت نیاز دارند، اما جهان‌بینی ما بر نفی بنیادین این خشونت و برقراری نظم عادلانه بنا شده است. این نبرد تمدنی در حقیقت نبرد میان دو فهم متفاوت از جایگاه انسان و هدف خلقت است.

درباره نمادها و مصادیق تفکر اوانجلیستی که مبنای تئوری پردازی و عملگرایی بی پرده آنها در تقابل با اصول انسانی و الهی است، بیشتر توضیح دهید.

نمادها همواره بخشی از ابزار فرهنگی این جریان بوده‌اند و برای ایجاد پیوند میان سیاست و باورهای مذهبی به کار می‌روند. یکی از این مصادیق و نمادها، سرزمین موعود است یعنی تفسیر رادیکال از حق انحصاری سرزمینی خاص و توجیه اقدامات نظامی بر اساس این حق انحصاری. این نماد، ابزاری برای سلب مشروعیت از حق حاکمیت سایر ساکنان منطقه است.

همچنین آنها کلیدواژه و نماد دیگری تحت عنوان نشانه‌های آسمانی دارند یعنی استفاده از رویدادهای طبیعی یا سیاسی به عنوان تأیید الهی برای اقدامات خاص سیاسی؛ مثلاً تفسیر برخی جنگ‌ها به عنوان فراخوان الهی یا برآورده شدن یک پیشگویی. این کار، سیاستمداران را از پاسخگویی عقلانی و عرفی بی نیاز می‌سازد. از سوی دیگر، اوانجلیست‌ها رژیم اشغالگر و نامشروع صهیونیستی را در مقام بازیگر اصلی آخرالزمان می بینند. آنها رژیم صهیونیستی را نه فقط یک متحد استراتژیک، بلکه محور همه تحولات جهانی تلقی می کنند. این تلقی باعث می‌شود که منافع این اشغالگر بر منافع جهانی اولویت یابد. جریان‌های سیاسی-مذهبی خاص در آمریکا نیز لابی‌های قدرتمندی هستند که در کنگره و کاخ سفید، سیاست‌های خارجی را مستقیماً بر اساس نیازهای فرقه‌ای و آخرالزمانی خود هدایت می‌کنند. بودجه‌های اختصاصی و حمایت‌های دیپلماتیک، اغلب از طریق این کانال‌ها تأمین می‌شود.

آنچه در مورد باورهای اوانجلیستی گفته شد، الزاما از طرف تمام پیروان آن، دنبال نمی شود. ولی بی شک، رهبران و افراطیون این جریان مذهبی به آن پایبند هستند. واقعیت امر این است که دشمن صهیونی و حامی آمریکایی اش در اقدامات خود، ریشه‌های ایدئولوژیک عمیقی دارند که از سطح سیاست‌ورزی روزمره فراتر رفته است. این تفکر، سیاست خارجی غرب را از محاسبات صرف ژئوپلیتیکی خارج کرده و آن را به یک پروژه آخرالزمانی تبدیل نموده است. در یک تحلیل واقع بینانه، جنگ های صورت گرفته در غرب آسیا، از نظر یک اوانجلیست واقعی اولا لازمه ایمان واقعی به عهدین اجتناب ناپذیر است. در این نگاه فرقی نمی کند که طرف مقابل چه کشوری یا چه حکومتی باشد.

پرواضح است که اگر طرف مقابل، ادعای تمدنی داشته باشد و باورهایش در حال تبدیل شدن به گفتمانی جهانی نظیر گفتمان مقاومت باشد، این نبرد باید زودتر شکل بگیرد. آنچه در این شرایط، یک فریضه برای ملت‌های آزادی خواه به ویژه دلدادگان به انقلاب اسلامی است، جهاد تبیین و حضور هوشمندانه در جنگ روایت‌هاست. تقویت نگاه عدالت‌ خواهانه و دعوت به مقاومت در میان جوامع منطقه و جهان اسلام در برابر روایت ویرانگر، یک وظیفه همگانی است.

روابط عمومی و اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی

. .

. .

About Us

The argument in favor of using filler text goes something like this: If you use arey real content in the Consulting Process anytime you reachtent.