روز سعدی؛ روز پاسداشت صلح، انساندوستی و جوانمردی
«لی ین جون» استادیار دانشگاه مطالعات خارجی پکن در جستاری به موضوع «روز پاسداشت صلح، انساندوستی و جوانمردی» پرداخته است.

در جستاری که «لی ین جون» استادیار دانشگاه مطالعات خارجی پکن نوشته، آمده است:
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکرده است عاقلی (سعدی)
روز سعدی، روز پاسداشت شاعری است که صدای مهربانیاش، قرنهاست که در گوش جان بشر طنینانداز است؛ اندیشمندی که با واژههای نرم و دلنشین، راه صلح را پیش پای جهانیان نهاد. سعدی در کتاب گلستان، دلها را به هم نزدیک کرد، و در روزگاری پر از بیمهری، فانوس صلح و دوستی را برافروخت. سعدی، آن پیرِ دلآگاهِ شیراز، شاعری نبود که در سایهسار واژهها بیاساید؛ او طبیبی بود که زخمهای جان انسان را میدید و مرهمش مینهاد؛ مرهمی به نام مهربانی، آشتی و انسانیت.
در گلستانِ او، که نه باغی خاکی، بلکه بوستانی آسمانی و افلاکی است، هر برگ، حکایتی است از عظمت روح انسانی و نغمهای است در ستایش صلح. او بر آن بود که اگر جهان خانهای است، آدمیان ساکنان آناند، و هیچ خانهای با آتش کینه، به گرما نمیرسد. او به ما آموخت که نیکی، درختی است که سایهاش همه را دربرمیگیرد، خواه دوست، خواه دشمن؛ و دشمن، در آینۀ تابناکِ مهر، رنگ میبازد.
چه بسیارند حکایتهای گلستان که چون فانوسهایی لرزان، در شبهای تار بیمهری، روشنی میبخشند.
همی تا برآید به تدبیر، کار مدارای دشمن بهْ از کارزار
کرم کن، نه پرخاش و کینآوری که عالم به زیر نگین آوری
چو کاری بر آید به لطف و خوشی چه حاجت به تندیّ و گردنکشی؟ (بوستان، باب اول)
بیتردید، آثار سعدی همچون باغی است که نه تنها رایحۀ گلهای شیراز، که عطر جاودان فضیلت و مهربانی و انساندوستی را در جان خواننده میپراکند. در این گلستانِ جاوید، صلحدوستی و اخلاقِ نغز، چونان شجرههایی سرسبز، در سطر به سطرِ بوستان واژهها، ریشه دواندهاند. سعدی، این حکیمِ سخن، با قلمی آغشته به عطوفت، پرده از چهرۀ کریه کینتوزی و قساوت برمیدارد، و مهر را تاجی بر سر آدمی مینهد و خیرخواهی را مایۀ سعادت بشر میداند. او دیگران را چون خود عزیز میداند:
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هرچه بر نفس خویش نپسندی
نیز بر نفس دیگری مپسند (قطعات : 821)
*
خویشتن را خیر خواهی، خیرخواه خلق باش
زآنکه هرگز بد نباشد نفس نیکاندیش را
آدمیّت، رحم بر بیچارگان آوردن است
کآدمی را تن بلرزد، چون ببیند ریش را
راستی کردند و فرمودند مردان خدای
ای فقیه اوّل نصیحت گوی نفس خویش را
آنچه نفس خویش را خواهی، حرامت سعدیا
گر نخواهی همچنان بیگانه را و خویش را (دیوان اشعار)
او در هر حکایت و موعظه، انسان را به فضایل اخلاق اجتماعی و آشتیجویی و ترکِ آزار کسان میخواند و در مذمت آزار دیگران وعیبجویی چنین میسراید:
با همه عیب خویشتن شب و روز
در تکاپوی عیب اصحابی
گر همه علمِ عالَمت باشد
بی عمل مدّعی و کذّابی (قصاید)
سعدی، مروت را جوهرۀ انسانیت میداند و آن را با انصاف، گذشت، بخشش و پایبندی به اصول اخلاقی گره میزند. در داستانهای گلستان و بوستان، جوانمردی ویژگی انسانهای کامل است؛ کسانی که در برابر بدی، بدی نمیکنند و در برابر ظلم، سکوت نمیورزند، بلکه با اخلاق والا پاسخ میدهند: چو ِاستادهای دستِ افتاده گیر (بوستان، باب 2 ).
همنوعدوستی، تواضع و مقدّم داشتن راحت دیگران بر راحت خویش، در کلام سعدی نشان از مهربانی اوست:
خنک آنکه آسایش مرد و زن
گزیند بر آسایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران
به شادیّ خویش از غم دیگران (بوستان، باب 1)
در نگاه سعدی، نرمخویی و مهربانی، سیاستی دلنشین برای نفوذ در دلهاست. سعدی از آموزگارِ اخلاقی سخن میگوید که نان خود را میبخشد، نه از سر فقر، بلکه از سر کرامت. این نگاه تربیتی سعدی، آموزندۀ فضیلتی است که در جهان امروز گم شده است. در داستانی از گلستان، مرد فقیهی را میبیند که در سختی است، اما دست از کرامت برنمیدارد و از نیاز خویش دم نمیزند. سعدی به ما میآموزد که جوانمردی تنها در قدرت نیست، بلکه در عین فقر، میتوان با کرامت زیست.
همدلی و انساندوستی، پیوندی فرازمانی و فرامکانی است. سعدی انسان را موجودی اجتماعی و پیوسته به دیگران میبیند. همدلی در شعر او نه صرفاً یک احساس، که مسئولیتی انسانی و اجتماعی است.
اگر دردی از مرد بیگانه دید
مکن چشم بر هم، که خود نیز چید (دیوان اشعار، غزلیات)
سعدی هشدار میدهد که اگر نسبت به درد دیگری بیاعتنا باشی، آن درد روزی به سراغ تو هم خواهد آمد. در داستانی دیگر از گلستان، پادشاه را نصیحت میکند که از مردم غافل نباشد و رنج رعیت را، رنج خود بداند:
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
این بیت چکیدۀ فلسفۀ انسانگرایانه سعدی است: انسان بودن به همدلی است، نه صرفاً به ظاهر و نسب. سعدی نرمخویی را نیرویی میداند که از سختترین درها میگذرد.
سعدی مهربانی را مخصوص فرودستان نمیداند. او باور دارد که حاکمان نیز باید با رعایا با نرمی رفتار کنند، چرا که پایههای حکومت بر رضایت دلهاست، نه بر ترس. او حتی نرم خویی را موجب تسلیم دشمنان میداند.
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست
چو با دوست سختی کنی، دشمن اوست
به اخلاق با هر که خواهی بساز
اگر زیردست است و گر سرفراز (بوستان، باب4).
همچنین بارها از مهربانی سخن میگوید، چون آن را رکن آرامش اجتماعی و آرامش درونی میداند و رسم پادشاهی را در مهربانی و لطف میداند و نه در ستم و قهر و آزار خلق (گلستان سعدی، باب 1).
صلحطلبی و آشتیجویی، حکمتِ پایدار سعدی برای جهان پرآشوب امروز است. سعدی با نگاه عرفانی خود، صلح را مقدمۀ رسیدن به معنویت میبیند و آشتی را نهفقط در سطح اجتماعی، بلکه در درون انسان نیز ضروری میداند. همنوعدوستی، تواضع و مقدّم داشتن راحت دیگران بر راحت خویش در کلام سعدی، نشان از مهربانی اوست:
خنک آنکه آسایش مرد و زن
گزیند بر آسایش خویشتن
نکردند رغبت هنرپروران
به شادیّ خویش، از غم دیگران (بوستان، باب 1).
در نگاه سعدی نرمخویی و مهربانی، شیوه ای دلنشین برای نفوذ در دلهاست. سعدی در کلّیّات خود بر دوست حقیقی ارج نهاده و بر نگاه داشتن خاطر دوست تأکید بسیار دارد و دیدار دوستان را مرهمِ دل میداند:گر خون تازه میرود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند، مرهم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدّم است ( دیوان اشعار، غزلیات).
برای انسانِ امروز، که در هیاهوی آهن و آتش، گاه خویش را فراموش میکند، اندرزهای سعدی، ندایی است از اعماق قرنها: «بازآ، که راهی جز مهر نیست.» سعدی، چند قرن پیش، آینهای نهاده است تا همه جهانیان در همۀ اعصار، در آن بنگرند و خویشتن را به یاد آورند؛ با دلی که برای دوستی بتپد و دستانی که برای صلح گشوده باشد.
پس لازم است گلستان و بوستان را نه تنها بخوانیم، بلکه آن را زندگی کنیم و در جهانی که بیتاب صلح است، صدای مهر سعدی باشیم؛ تا روزی فرا رسد که گلستان سعدی، نه کتابی در قفسهها، که باغی در قلب ما باشد؛ باغی که در آن، دیگر هیچ انسانی تنها نیست، هیچ دلی بیپناه نیست، و هیچ دستی بیدوست نمیماند.