درآمدی بر مشترکات فرهنگی: فرصتها و چالشها
علی حکیمپور کارشناس توسعه روابط فرهنگی آنکارا در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در مطلبی، به وجود مشترکات فرهنگی، دینی، زبانی و قومی میان ملتها و اهمیت تقویت دیپلماسی و عمق استراتژیک روابط، میپردازد.

یکی از اموری که جوامع بشری در تحکیم روابط خود به آنها دل میبندند و به عنوان فرصت مینگرند، وجود مشترکات فرهنگی، دینی، زبانی، قومی و ... میان آنهاست زیرا آنها زمینه ساز تقارب و پیوند دهنده هرچه بیشتر میان ملتها هستند. در واقع، همسویی کانون و هسته اصلی مشترکات است. وجود آن به قدری در نزدیکی و همگرایی مشترک میان ملل و ادیان مؤثر است که قرآن کریم خطاب به اهل کتاب تاکید میکند که به مقتضای سه امر مهم که مشترک میان ادیان توحیدی است عمل کنند: یکتاپرستی، دوری از شرک و ارباب پرستی (علمای یهود و نصارا) به عنوان ارباب به جای خداوند «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا دون الله (آل عمران ، 64)»، یا در جای دیگری دو وجه مشترک ایمان و برادری را که لازم و ملزوم یکدیگرند، اثرگذار در برقراری صلح میان آنان میداند و از آنها میخواهد از اعتبار و ظرفیت این دو ویژگی مهم استفاده کنند.
به بیان دیگر، از نظر دین خدا صرف مؤمن بودن و برادری اسمی برای تقوای الهی کافی نیست بلکه باید از آن دو در جهت آرامش جامعه ایمانی و افزودن بر تقوا بهره گرفت: «انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم واتقوا الله لعلکم ترحمون (حجرات، 10)».
خود واژه «امت» دربرگیرنده نوعی از اجتماع اعتقادی متقارب میان پیروان رسولان الهی است. از این رو، باید حرمت قرابتهای فرهنگی، دینی و ... را پاس داشت و از آنها در پیشبرد روابط اجتماعی خود بهره گرفت.
واژگان کلیدی:
مشترکات فرهنگی، تقارب، تفارق، فرصت، تهدید، قرابت، مشترکات اکتسابی و غیر اکتسابی، دین، زبان، ادبیات، شخصیتهای مشترک، تمدن، تجدد، شرک و نفاق، خودی و غیر خودی، منفعت ملی.
سرآغاز:
جوامع مدنی با برخورداری از مولفههایی مانند حکومت، زبان، قانون، تمدن، فرهنگ، دین، شخصیتها، آداب و رسوم مشترک با یکدیگر پیوند معنوی، فکری، معرفتی و ... پیدا میکنند. در واقع، بدون مولفههای فوق همبستگی جوامع بشری دشوارتر میشود، چرا که آنها انگیزههای برقراری تقارب میان کشورها و ملتها را تقویت میکنند.
اما گاهی شرایطی پیش میآید که مشترکات نه تنها منجر به تقارب و استقبال نمیشوند بلکه تفارق میآورند و فضا را ناتراز و مه آلود میکنند. این در حالی است باید مدام کوشید که نه بر غرابتها و عداوتها که کارجاهلان و فریبکاران منفعت طلب است بلکه بر قرابتها و مودتها پای فشرد تا ظرفیتها و فرصتهای عظیمی که در اختیارمان است به ضد خود مبدل نشوند و مزایا و امتیازات خود را از دست ندهند .
قرابتها در صورتیکه دارای مولفههای فرهنگی و اعتقادی باشند چسبندگی، جاذبه و اقبال بیشتری پیدا میکنند. از سوی دیگر، این امتیاز و مزیت را دارند که بتوانند تمدن ساز شوند. از این رو، هیچ مدنیتی بدون برخورداری از پیوند معنوی و معرفتی با دیگر فرهنگها و باورهای اعتقادی نمیتواند توسعه تمدنی پیدا کند.
در واقع، مدنیت امری وابسته و التزامی است و اعتبار، وجاهت و جریان توسعهای خود را از مولفههای پیوند دهنده ملتها میگیرد. مشترکات فرهنگی ممکن است اکتسابی یا غیراکتسابی باشند. معمولا عمده مشترکات فرهنگی اکتسابی هستند.
مردمان کشورها دوست دارند به طور طبیعی و با میل، علاقه و برخورد سازنده و مثبت به تقارب برسند که عموما از مراودات، سفرهای عرفانی، گفتمانها، تعاملات، دادوستدها، علائق، توافقات و مانند اینها حاصل میشوند. بهترین نوع مشترکات نیز همین اشتراکات اکتسابی هستند. این در حالی است مشترکات فرهنگی غیر اکتسابی نیز وجود دارند که ممکن است تحمیلی یا ناخواسته باشند و از اقداماتی؛ چون هجوم فرهنگی، استعمار، استکبار، تبلیغات، جنگ، غلبه و مداخلات یک جانبه ناشی شوند.
ناگفته نماند مشترکات ناخواسته همیشه منفی و مخرب نیستند بلکه ممکن است بعدها با استقبال طرف مغلوب موقعیت اکتسابی پیدا کنند و پیوندها و تقاربات فرهنگی و معرفتی جدیدی را به وجود بیاورند . بخش مهمی از مشترکات فرهنگی ایران و قدرت های غالب چنین بوده اند . چرا که تقارب پیشینی میان آنها برقرار نبوده است. اما سپس، به مرور ایام در اثر انعطاف نیروهای چیره گر همگرایی حاصل شده و مشترکات تمدنی را پدیده آورده اند. به طوریکه غلبه اسکندر مقدونی در دوره داریوش هخامنشی زمینه های ورود اندیشه های یونانی را در ایران فراهم کرد.
چنانکه دو فلسفه مشاء و اشراق بعدها بیشترین تاثیر را بر اندیشه فلسفی ایرانی گذاشتند. این درحالی است، شخصیت هایی چون فارابی ، ابن سینا، سهروردی، ملاصدرا، میرداماد و ... در دوره اسلامی فلسفه یونان را بسیار بیشتر از خود آنان وسعت داده و غنا بخشیدند.
غلبه مسلمانان حجاز بر ایران در دوران ساسانی به گسترش اسلام در سرزمینهای مغلوب منجر شد. اما ایرانیها بسیار بهتر از مردم حجاز به گسترش و تبیین زوایای مختلف دین اسلام پرداختند. چیرگی مغولان بر ایران و منطقه و به تبع آنها ایلخانان و تیموریان نیز موجب تاثیرات فراوان آنها در زمینههای هنر و معماری شد (نگاه کنید : جامع التاریخ، رشیدالدین فضل الله همدانی).
در این میان، ذکر این نکته لازم است که اقوام غالب در سایه فرهنگ غنی ایرانی تحت تاثیر این فرهنگ قوی قرار گرفتند و اشتراکاتی را به وجود آوردند که به رشد و بالندگی هر دو طرف منجر شد. به طوری که سلجوقیان روم ادبیات ، عرفان ، فرهنگ و مدنیت ایرانی را به قونیه بردند. سلاطین تیموری (گورکانیان) بیشتر از فرهنگ خود فرهنگ و ادب ایرانی را به هندوستان به ارمغان بردند و مردم آن دیار هنوز نیز وامدار این فرهنگ و ادبیات غنی هستند . زبان های اردو ، بنگالی و هندی آکنده از واژگان فارسی هستند. همین تاج محل که در دوره شاه جهان تیموری ساخته شد، امروز منبع درآمد گردشگری فراوانی برای مردم آن کشور شده است.
تحلیل معرفتی
مشترکات فرهنگی معمولا از روابط تمدنی جوامع به وجود می آیند و عمدتا در بستر مراودات، دادوستدها و تعاملات آنها شکل میگیرند. اثر بخشی مشترکات فرهنگی مستلزم فراهم شدن زمینههای پلورالیستی فرهنگی در میان کشورهاست. چنانچه، کشورهایی با یکدیگر وجوه فرهنگی مشترکی داشته باشند، اما به قواعد پلورالیسم که مهمترین مولفه آن استقبال و حرمت گذاشتن به فرهنگها و دیدگاههای مختلف است، وقعی ننهد، درواقع نشان میدهند که علاقهای به پذیرش مشترکات را ندارند.
زمینههای متنوع اشتراکات فرهنگی ایران و مردمان ساکن در آسیای مرکزی و قفقاز، آناتولی، شبه قاره، افغانستان، شرق و جنوب شرقی آسیا، کشورهای اسلامی، همسایگان عرب زبان و ... بسیار گسترده است که در زیر به اهم آنها اشاره میشود :
۱. دین (مذاهب اسلامی، فرق و نحل، فقه، کلام اشعری، معتزلی، شیعی و ماتریدی)، حدیث (آثار روایی و محدثان بزرگ اهل سنت و شیعه)، تفسیر (نقلی، عقلی، متنی، عرفانی و ...)، اصول و قواعد فقهی، فلسفه اسلامی (مشاء و اشراق)، حکمت (نظری و عملی)، قرآن کریم (حفظ، قرائت، تلاوت، ترجمههای مختلف، قاریان بزرگ)، تاریخ دینی (غزوات، سریات، مقاتل، فتوحات تاریخی، جنگهای صلیبی، کتب تاریخی مانند تاریخ طبری و مورخان بزرگ اسلامی)، انبیا و چهرههای دینی، معرفتها و آثار دینی و ...، عرفان (عرفان نظری، عرفان عملی، عرفا و متصوفه)
۲. ادبیات (شعر، نثر، اوزان ادبی، رمان، داستان، شعرا و نویسندگان، آثار ادبی نویسندگان و ...)، هنر (موسیقی، نمایشنامه، خط، مجسمه سازی، نقاشی، فیلم، هنرمندان، آثار هنری و ...)، معماری (داخلی و بیرونی، مواریث باستانی، مزار پیامبران، ائمه و اولیا، مساجد، پلها، معماران بزرگ و ...)، حج (تمتع و عمره)، گردشگری (بازارها، غارها، موزهها، مناطق طبیعی، سواحل مشترک، سفرنامهها مانند ابن بطوطه و...)، آداب و رسوم و عرف و عادتهای مشترک (ازدواج، طلاق، پوشش زنان، مجالس ترحیم و تشیع و دفن اموات در آرامگاه ها و ...)
۳.علوم قدیم شامل طب اسلامی، نجوم، کیمیا، جغرافیا و ...
گاهی ممکن است بن مایه مشترکات فرهنگی مخرب و ناسالم باشد. به طوری که برخی از مشترکات موجود در میان کشورها نه تنها برای خود بلکه برای جهانیان سازنده نیستند. کفر، نفاق، شرک، تعصب و خودبرتربینی فرهنگی که متاسفانه در محتوای برخی از مکاتب، نحلهها و نگرشهای ایدئولوژیک یافت میشود، نمونههای روشنی از مشترکات ناسالم جوامع تلقی میشوند.
این در حالی است انسانها فطرت سالمی دارند و به مرور زمان است که این فطرتهای پاک، دچار آلودگی، خرابی و فساد میشوند. امروزه، برخی از علما و پیروان مکاتب و ادیانی چون بودیسم، مسیحیت و ... فرهنگها، آئینها و باورهای دینی خود را ناجی جهان معرفی میکنند و بر گسترش آنها در سطح جهان پای میفشارند. این در حالی است آنها نمیتوانند به عنوان جاده یک طرفه سازندگی عمل کنند. داشتن نگاه تحقیر آمیز نسبت به ادیان و مکاتب ایدئولوژیک دیگر، بدون اینکه مبنای علمی و پژوهشی داشته باشد، روایتگر نوعی تحجر یا خود بزرگ بینی است که در برخی از مکاتب جهان دیده میشود.
به طوری که از دو قرن گذشته رقابت تنگاتنگ و مخربی میان کمونیسم و نظامهای لیبرال در تعریف و تبیین سعادت بشری وجود داشته است . برخی از ابعاد و زوایای این نگرشها ناصواب بوده، نسبت به یکدیگر ماهیت تهدید کنندگی داشته و دارند.
از این رو، چنانچه، شالوده مشترکات فرهنگی و عقیدتی ملل ناسالم ، غیر عقلانی و ناعادلانه باشد، به مرور زمان زمینه ساز نوعی طرد و برخورد ایدئولوژیک ویرانگر نسبت به یکدیگر میشوند .
این در حالی است، چنانچه گوهر مشترکات سازنده، صلح آمیز و همزیستانه باشند، بدون شک منشا برکات فراوانی خواهند شد. از این رو، آنچه بر عهده ملل جهان است کوشش و پشتیبانی آنها ازخلق وعرضه مشترکات سازنده است؛ مشترکاتی که به افتراق و اختلاف ویرانگر و به عبارتی شیطانی دامن نزنند.
در غیر این صورت، آنها رنگ تفرقه خواهند گرفت و باعث ستیز و برخورد تمدنی خواهند شد. در واقع، یکی از رازهای ماندگاری مشترکات میان جوامع و ملل اعتدال آنهاست. مشترکات باید با نرم ها و اصول و قواعد کنونی جوامع بشری سازگارباشند و دچار تصلب نشوند. طبیعی است نگرشها و اقدامات مخرب جوامع و دولت ها بلکه اندیشمندان می توانند زمینه ساز چنین وضعیت نابسامانی باشند.
به عنوان مثال، کشوری که با ملل دیگر مشترکات زبانی و دینی دارد و میخواهد از این فرصتها استفاده کند، نباید خود با نگرش های مبتنی بر هژمونی فرهنگی، اعتقادی، زبانی و تمدنی خویش به گسترش مفترقات دامن بزند و در مقابل، از گسترش زبان، اندیشه، فرهنگ و هنر جوامع همسو در کشورخود جلوگیری کند. آری، خود برتر انگاری، بدبینی و حساسیت بیش ازحد نسبت به فعالیتهای فرهنگی همسایگان و بی اعتمادی به آنها از موجبات مهم خنثی شدن تاثیر مشترکات فرهنگی ملل به شمار میروند .
گفتنی است، چنانچه افتراق یا به عبارتی رقابت فرهنگی ناسالم میان کشورهای همزیست بیشتر شود، در مرحله بعدی مسئله طرد حتی نفی مشترکات به وجود میآید و همین امر به بروز اختلافات عدیده دیگر منجر می شود. در واقع، روابط طرفها از حالت برد _ برد به باخت _ باخت تبدیل می شود که برخی نفع خود را در انکار مشترکات می بینند. اما باید کوشید از بروز چنین پدیده های ویران گری جلوگیری کرد . درپیش گرفتن رفتار بزرگوارانه ، تسهیل رفت و آمدها، همکاری های فرهنگی ، اقتصادی ، آموزشی و علمی متقابل و دوستانه و پرهیز از ایجاد تنش و اختلاف و . . . می توانند از دامنه نفی مشترکات بکاهند .
بدیهی است کشورهای همگرا باید از طریق نهاد های اجرایی و تقنینی خود استقبال از مشترکات را به نفی و طرد آنها ترجیح دهند و اجازه ندهند حاصل زحمات خردمندانه و همدلانه گذشتگان به این راحتی به ضد خود تبدیل شود .
بدیهی است عوامل دیگری نیز ممکن است فرصت بودن مشترکات را به چالش بکشند. از جمله آنکه آنها بدون انگیزه همدلی، صداقت، صلح و دوستی مشترک حاصل شده باشند که بی تردید بعدها منشا اختلاف و برخورد می شوند.
به عنوان مثال، کشورهای استعماری برای غلبه فرهنگی خود بر سرزمینهای دیگر تلاش زیادی کردند، خون بی گناهانی را ریختند و هزینه های کلانی را از جیب ملتهای استعمار شده کردند که فرهنگ، زبان، عقیده و سایر ارزش های جوامع مغلوب را به نفع خود تغییر دهند که در این امر ناصواب، موفقیتهایی نیز نصیب آنها شد . اما عمر آنها مستعجل بود. چرا که عمدتا با مقاومت مردمان کشورهای مغلوب روبرو شدند و در نهایت با شکست سهمگینی صحنه را ترک کردند.
آنچه عبرت آموز است اینکه مشترکات فرهنگی خواه موثر یا متاثر، در صورتی که منشا ناصواب، یک طرفه و ظالمانهای داشته باشند، نمیتوانند مایه مودت، دوستی و تعاملات پایدار همگرایانه شوند. از این رو، خرد حکم میکند که کشورهایی که داد وستد فرهنگی دارند به مشترکات یکدیگر غنا ببخشند تا بتوانند از آنها به عنوان فرصت بهره بگیرند .
مشترکات فرهنگی: فرصتها
مشترکات فرهنگی همانند بسیاری از مشترکات دیگر دارای آثار، ثمرات و مزایای فرصت آفرین میباشند که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنم .
۱ · یکی از مزایای مشترکات نقش تسهیلگری آن در گسترش روابط است. کشورها به دنبال بهره گیری از مشترکات تاریخی، مدنی و میراث فرهنگی خود هستند. میخواهند از آراء و دیدگاههای چهرگان شناخته شده خود بهره بجویند و تقارب فکری و فرهنگی موجود میان یکدیگر را همچون چراغی برای مشاهده و فهم راحت تر اهداف و مقاصد خویش قرار دهند. چرا؟ برای این که بهره گیری از این فرصتها نه تنها بر قدرت آنها می افزاید بلکه روابط و تعاملات میان اقوام و ملل هم فرهنگ را دوستانه تر و روانتر میکند.
امروزه، تسهیلگری در روابط فرهنگی، اقتصادی، ارتباطات، حمل و نقل و مانند آنها اهمیت تعیین کننده ای پیدا کرده است. این در حالی است مشترکات فکری، اعتقادی، حقوقی و فرهنگی که ریل روابط میان ملل را روانتر می کند، علاوه بر خاصیت تسهیل گری از اتلاف سرمایههای آنها پیشگیری میکند .
۲ · مشترکات فرهنگی به ظرفیت و توانمندی دارندگان آنها می افزاید. بخشی از تجارب و توانمندی های جوامع با بهره گیری از این مشترکات متبلور می شوند. بهره گیری از تولیدات فکری، علمی، فرهنگی، خلاقیتها و ابتکارات یکدیگر بر ظرفیت و توانمندی آنها میافزاید. از این رو، می توان به مشترکات فرهنگی از این زاویه نیز نگریست. چنانچه جمهوری اسلامی ایران میخواهد بر ظرفیتها و فرصتهای تعاملی خود بیفزاید باید از دارایی های جوامع دیگر که دارای منشا فرهنگی و مدنی مشترک هستند، بهره بیشتری بگیرد . درخت تناور فرهنگ های مشترک مستعد کننده و متبلور بخش قابل توجهی از قابلیتهاست. جوامع همگرا از سده ها پیش این درخت دوستی را کاشتهاند و حالا تناور شده و باید متناسب با شرایط و مقتضیات زمان و مکان از آنها بهره گرفت و بر حجم کاشتها، داشتها و برداشتها افزود.
۳·مشترکات فرهنگی میزان رشد و توسعه را بیشتر میکند . این آیه کریمه قرآنی را که می فرماید: «لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون و ماتحبون من شیء فان الله به علیم» (92، آل عمران ) باید الگوی توسعه خود قرار داد. از خودگذشتگی و بزرگواری میان جوامعی که دارای مشترکات فرهنگی و مدنی هستند ، زمینه ساز رشد و توسعه فزونتر آنهاست. در واقع، شریکان فرهنگی و تمدنی باید برای برخورداری از رشد بیشتر به توسعه فرهنگی و اقتصادی برادران مشترک خود همت بگمارند. تنها به خود اندیشیدن و داشتههای مشترک را به نام خود جا زدن و مطرح کردن با قاموس قرآنی و رمز و راز برادری و بزرگواری سازگار نیست. در واقع، این دیدگاه و رفتار خودخواهانه نوعی تنگ نظری است که جز تبدیل مشترکات به چالش چیز دیگری را نصیب مدعیان آنها نمیکند .
۴· مشترکات فرهنگی زمینه ساز همگرایی و هم سویی کشورهاست. یکی از راه های اثربخشی همگرایی بهره گیری هدفمند آنها از مشترکات است . اگر قرآن کریم از حبل الهی به عنوان مشترک مومنان یاد می کند و میفرماید برای متفرق نشدن باید به حبل الهی چنگ زد : « واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا » (103، آل عمران) ناظر به این حقیقت است . از این رو، اقتضا میکند در توسعه روابط فرهنگی با کشورهای مسلمان علاوه بر حبل الهی بر حبلهای فرهنگی مشترک دیگر نیز چنگ زد تا از یک طرف از نعمات مشترکات در جهت همگرایی بهره مند شد و از سوی دیگر به لطف آنها آهنگ و سمت و سوی «واگرایی» میان جوامع دارای فرهنگ و مدنیت مشترک را کند کرد تا مفارقتهای فرهنگی و اعتقادی موجب نشود که این همه داراییهای عظیم جهان اسلام بلای جان آنها شود. این در حالی است شوربختانه، گاهی خاصیت کهربایی مشترکات بقدری کم مایع میشود که کشورهای همسو به دفع یکدیگر میپردازند. این را باید دانست که همگرایی بدون ایجاد جاذبه و همنوایی حاصل نمیشود. آنها باید آهنگ، نوا و خطمشی مشترکی داشته باشند تا بتوانند به همگرایی برسند. همچنین، بهترین نشانه همگرایی جهتگیریهای مشترک کشورهاست تا زمانی که سیاستهای فرهنگی کشورهای دارای اشتراک تمدنی در جهت موازی و مقوم یکدیگر نباشند، نمیتوانند همگرایی داشته باشند. از این رو، اقتضا می کند کشورهای مذکورگرد هم آیند و راهبردها، راهکارها و سیاست های تامین کننده همگرایی را تنظیم کنند و نگذارند زحمات گذشتگان برباد رود.
۵· مشترکات به اعتماد و عزت نفس افراد و جوامع میافزاید. اگر جوامعی خود را ذلیل بشمارند نمی توانند از مشترکات خود بهره درستی ببرند . یکی از راه های رشد و تعالی ، خود را دست کم نگرفتن است . قرآن کریم چقدر زیبا می فرماید: «انتم الاعلون ان کنتم مومنین» (139، آل عمران). ملتها نباید خود را پست و بی مقدار و ضعیف بدانند . علو جوامع اسلامی با بهره گیری از مشترکات بیشتر میشود. در این میان، توجه به این امر لازم است که خوداتکایی متهورانه برای یک کشور عزت نفس نمی آورد. این در حالی است چنانچه، کشورهایی که دارای مشترکات هستند، اجتماع کنند که از دارایی های فکری، طبیعی، عقیدتی، فناوری، علمی و سایر توانمندی های خویش بهره بگیرند و پیشرفت خود را در این مسیر تعریف کنند ، بی تردید در سایه این همسویی خردمندانه به اقتدار، عزت و خود کفایی سازنده و موثر خواهند رسید. آری، درک اهمیت مشترکات و بهره گیری از ظرفیت آنها به رفع بسیاری از مشکلات واپسگرانه کمک میکند. در واقع، یکی از رویکردهای فرهنگی، زبانی، حقوقی، اجتماعی، فلسفی و سیاسی مشترک رسیدن جوامع به عزت، اعتلا و اعتماد آنها به یکدیگر است .
بنابراین، بر نمایندگان فرهنگی کشورهای همسو و دوست است در جهت گسترش مشترکات و بهره گیری درست از آنها همت گمارند. در این شرایط است که کشورهای مذکور یار و یاور یکدیگر میشوند. امروزه، اعضای اتحادیه اروپا و مانند آنها در سایه اتخاذ اینگونه رویکردهای مشترک توانستهاند به موقعیت ممتازی برسند.
۶ · وجود مشترکات حاکی از وفاق جمعی است . تفاهم و درک متقابل اقوام و ملت ها با مشترکات فکری، فرهنگی و تمدنی آنها ارتباط وثیقی دارد. اگر منطقهای با وجود داشتن مشترکات فراوان آشوب زده است، تردیدی نیست که آنها از منطق، گفتمان و وفاق جمعی بهره چندانی ندارند. این در حالی که نتیجه منطقی مشترکات کمک آن به همزیستی مسالمت آمیز است. همگرایی بدون وفاق جمعی حاصل نمیشود. تفاهم جایی به وجود میآید که ملتها از مشترکات فکری، فرهنگی و عقلانیت و تجارب مدیران و صاحب نظران خود بهره بایستهای ببرند. ملتی که اندیشمندان خود را منزوی بکند، نمیتواند از وفاق جمعی، آن طور که شایسته است در جهت اعتلای کشور و منطقه استفاده کند. به مصداق این بیت فردوسی که می گوید : پی مصلحت مجلس آراستند / نشستند و گفتند و برخاستند !
شایسته نیست خردمندان جوامع دور هم جمع شوند، راه های بهره جویی از مشترکات را بررسی و به دولتمردان پیشنهاد کنند، اما عملا به نتایج سودمندی نرسند.
به طوریکه کمتر اتحادیهای در جهان اسلام وجود دارد که برای بهره گیری نظام مند از مشترکات جلسات سازنده و اثرگذاری داشته باشند. اتحادیهها و کنفرانسهای اسلامی موجود به عناوین مختلف دور هم جمع میشوند اما در عمل فایده چندانی از آنها نصیب ملتهایشان نمیشود .
۷ · یکی از دلایلی که افراد با یکدیگر شریک می شوند انتظار افزوده شدن سریعتر بر سرمایه های آنهاست . اینکه می گویند وقت طلاست و باید قدر آنرا دانست، در اینجا معنا پیدا می کند. از این رو، با مشترک شدن میتوان به این طلای زمان دست یافت و بدین ترتیب، به اهداف و مقاصد خود در زمان کوتاهتری رسید. در واقع، سرعت از عوامل توسعه است. با کندی و دیر به مقصد رسیدن چرخ توسعه نیز کند میشود. وجود مشترکات فرهنگی معمولا در نیل به توسعه در زمان کوتاهتر کمک می کند. ملتها با امکان بهره گیری از مشترکات، آسانتر و کم هزینه تر میتوانند به توسعه برسند و از مزایای فراوان آن بهره مند شوند .
۸ · مشترکات فرهنگی زمینه ساز مدارا و تعامل میان کشورهاست . نزاع میان کشورها با وجود برخورداری از مشترکات ناظر بر این حقیقت است که آنها از رسیدن به صلح سازنده عاجز هستند. آیه شریفه «و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقالوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله » (9، حجرات ) نیز موید همین معناست. بنابراین باید به لطف مشترکات فرهنگی و معرفتی اوج مدارا و همدلی میان مردمان جوامع حاکم شود. درگیری کشورهای دارای مشترکات نشانه غفلت آنها از ظرفیتهای مشترکاست. این در حالی است باید از این ظرفیتها در جهت صلح و دوستی جمهوری اسلامی ایران و کشورهای منطقه سود جست .
۹ · مشترکات فرهنگی میتواند به تقویت دیپلماسی و عمق استراتژیک ملتها کمک کند. کافی است به مشترکات فرهنگی به عنوان «نردبان توسعه دیپلماسی» نگریسته شود تا ثمرات آن برای طرفهای دیپلماسی روشن شود. جدی گرفتن مشترکات و سرمایه گذاری روی آنها میتواند به افزایش امید، اعتماد، جایگاه، میزان مشارکت و همگرایی از یک سو و کاهش خسارتها، هزینهها، اختلافات و برخوردها از سوی دیگر کمک کند، مدت زمان رسیدن به توافق را کمتر کند، ریسک سرمایه گذاری و بهره گیری از آن را تقلیل دهد و رقابت های تقابلی و مخرب طرف ها را تبدیل به همگرایی و رقابت سازنده بکند .
۱۰ · برای استفاده فراگیر از مشترکات بهتر است در همایش ها، نشست ها و گفتوگوهای دیپلماتیک مورد بحث و مطالعه جدی قرار بگیرند و مزایا و امتیازات آنها به طرف های گفتوگو گوشزد شوند و طرفین همدیگر را برای بهره گیری شایسته تر از مشترکات دعوت شوند.
۱۱. مشترکات فرهنگی از جمله زبان ها، آیینها و ارزشهای فرهنگی و اعتقادی مشترک صرفا بعد خارجی ندارند بلکه در داخل یک کشور نیز میتوانند حس وحدت و همبستگی را در میان افراد یک جامعه یا حتی جوامع مختلف تقویت کنند.
۱۲. اشتراکات فرهنگی میتوانند نه تنها بهعنوان پلی برای ارتباط و توسعه همکاری بین دول بلکه ملتها و گروههای مختلف نیز عمل کنند، مانند اشتراکات زبانی یا تاریخی.
۱۳.مشترکات فرهنگی میتوانند زمینهساز همکاریهای اقتصادی نیز شوند، مانند گردشگری فرهنگی یا تجارت مبتنی بر محصولات فرهنگی مشترک
۱۴. مشترکات فرهنگی این مزیت را دارند که به حفظ و انتقال میراث فرهنگی به نسلهای آینده نیز کمک کنند و از فراموش شدن آثار و ارزشهای مکتوب و غیر مکتوب جلوگیری کنند.
۱۵. اشتراکات فرهنگی میتوانند به کاهش سوءتفاهمها و تعصبات بین گروههای مختلف کمک کنند و صلح و همکاری را ترویج دهند.
مشترکات و رابطه آنها با تقارب فرهنگی
مشترکات ممکن است به واسطه قرابت ها یا بدون آنها حاصل شوند اما بعد از به وجود آمدن منشا همبستگی و همدلی میشوند. اما چنانچه، وجود تقاربات فرهنگی به توسعه و عمیق تر شدن آثار و مزایای مشترکات کمک کند، طبیعی است دوام و پایداری و ثمرات آنها بیشتر خواهد شد. مثلث قومیت، زبان و ادب و دین مشترک نقش اساسی در تقارب فرهنگی دارند. عبارت قرآنی «لسان قومه» در آیه شریفه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم» (4، ابراهیم)، اهمیت زبان را در گسترش دلبستگی ها نشان می دهد. زبان قوم، صرفا زبان محاوره ای نیست بلکه سنت ها ، آرمان ها، عرف ها، فرهنگ ها، دین و هرآنچه در میان یک قوم اعتبار دارد، نیز همچون لسان معنوی و معرفتی عمل می کنند.
در واقع، همین ها هستند که زمینه ساز تقارب میشوند. با حفظ و اعتبار بخشی به آنها می توان گستره مشترکات را بیشتر و کارسازتر کرد. این در حالی است مشترکات فرهنگی که از همکاری و تعاملات سیاسی یا اقتصادی میان کشورها حاصل شوند، استحکامشان به دوام تعاملات مذکور خواهد بود. ناگفته نماند گاهی درد و مرام مشترک داشتن نیز به تقارب فرهنگی ملت ها کمک میکند. به طوری که گاهی ملت های هم درد بدون داشتن تقارب قومی، زبانی و دینی با یکدیگر صمیمی تر میشوند. اما دوام این تقارب ها تازمانی است که درد، ایده و آرمان مشترک نیز باقی است، چرا که با ضعیف تر شدن هریک از آنها اشتراکات نیز رنگ خواهند باخت .
مشترکات و رابطه آن با مفهوم خودی
یکی از نشانههای خودی وجود وجه یا وجوه اشتراکی میان آنهاست. اگر عامل مشترکی میان آدمیان نباشد، خودی و غیر خودی نیز موضوعوعیت خود را از دست می دهد. پس عامل خودی، موقعی تحقق پیدا میکند که پیوندهای مشترکی میان افراد یا جوامع باشد از جمله مشترکات خویشاوندی، دینی، قومی، نژادی، مکتبی، کاری، فرهنگی، سیاسی، زبانی، ملیتی، جنسیتی و ... که هر کدام می توانند رابطه خودی و غیر خودی را ضعیف یا قوی تر کنند. درد مشترک، هدف مشترک ، فکر و آرمان مشترک داشتن از اسباب خودی است. مهم آن است که مشترکات تولید ظرفیت میکنند. آنکه نتواند از ظرفیت های موجود توشهای بچیند، بی تردید فرصت های خود را از دست خواهد داد و ممکن است با چالش هایی نیز مواجه شود.
برخی از اندیشمندان دایره خودی را بسیار وسیع تعریف میکنند. به طوری که اقبال لاهوری در اثرمعروف خود به نام اسرار خودی میگوید :
پیکر هستی ز آثار خودی است / هرچه می بینی ز اسرار خودی است
از نظر او آنکه خود را غیر خودی میپندارد، دچار خصومت میشود. به بیان دیگر، یکی از دلایل عمده ظهور و بروز دشمنی و اختلاف، خود را بیگانه دیدن است.
در جهان تخم خصومت کاشته است / خویشتن را غیر خود پنداشته است
در مقابل، غیر خودی کسی است که وجه اشتراکی با دیگری نداشته باشد. امروزه باید آنهایی را غیر خودی یا بیگانه تلقی کرد که دیدگاه، فکر، درک، سرمایه، درد و خواستگاه مشترکی با یکدیگر ندارند. گاهی این طرف عالم با آن طرف عالم رابطه درونی ایجاد میشود. در این میان، برخی از عرفا نگاه دیگری به مفهوم بیگانه دارند که در نوع خود جالب است. مولانا بیگانه اصلی را نه بیگانه عرفی بلکه تن خاکی انسان می داند و به آدمیان توصیه میکند شالوده زندگی خود را روی تن مادی بنا نکنند :
در زمین دیگران خانه مکن / کارخود کن کاربیگانه مکن
کیست بیگانه تن خاکی تو / از برای اوست غمناکی تو
این در حالی است دکتر شریعتی در سخنرانی معروف خویش با عنوان « انسان بی خود» ضمن تعریف از واژه فرانسوی الیناسیون به معنای گم شدگی و بیگانگی از خود انسانی، بدترین آن را در بیگانگی فرهنگی میداند. در واقع، می توان گفت این الینه شدن در فرهنگ غیر خودی است که مشترکات فرهنگی را از بین می برد. یک ملت داشته های فرهنگی خود را نادیده میگیرد و عوامل فرهنگی بیگانه را جانشین فرهنگ اصیل خود میکند و بدین ترتیب از استقلال فرهنگی بی بهره می شود .
مشترکات اعتقادی و رابطه آن با شرک و نفاق
اعتقاد نقش بی بدیلی در ایجاد پیوند معنوی میان همکیشان دارد . در سایه عقیده و مکتب مشترک روابط شهروندان عمق بیشتری پیدا می کند. ملتهای هم عقیده به لحاظ دینی صمیمیت و همگرایی درونی قوی دارند.
قرآن کریم موحدان را به همگرایی دعوت میکند که شامل همه موحدان عالم؛ یعنی اهل کتاب و مسلمان میشود. در این میان، دو عنصر مهم نفاق و شرک جنبه های تفارقی مومنان را تشکیل میدهند.
منافق با وجود افتادن در دام ریا خود را مومن معرفی می کند. این در حالی است ریا در دینداری حقیقی افراد خلل جدی ایجاد میکند. لفظ شرک نیز بازگو کننده تقارب اعتقادی است. چنانکه مشرکان نوعی اشتراک التقاطی داشتند . آنها همزمان به خدای واحد (الله) و اصنام باور داشتند . اما این باور انحرافی و سخیف از نظر موحدان مردود و جاهلانه بود . چرا که آنان با بت پرستی خود به الیناسیون اعتقادی گرفتار می شدند و حیرت آور است که سنگ خود ساخته را در نقش خدا می پنداشتند.
از این رو، خداوند اندیشه شرک را نه تنها رد می کند بلکه آن را در عالم عقیده نوعی ظلم بزرگ به خود معرفی کرده است «ان الشرک لظلم عظیم». آری شرک به این معنا که همزمان خدا و بت پرستیده شوند، ظالمانه است زیرا که قیاس میان خدای واحد و بت قیاس مع الفارق است و کاملا مردود و باطل است . ناگفته نماند ادیان شرقی نیز که بخشی از اعتقادات کلامی و فقهی آنها شرک آلود است، با خداپرستان اشتراکاتی دارند.
از این رو، ضمن رد باورها و نگرش های شرک آلود، میتوان به مشترکاتی که معمولا رنگ فلسفی، عرفانی، فقهی، رفتاری و اخلاقی نیز گرفته اند ، به دیده مثبت نگریست و از آنها در جهت همگرایی، معرفت و معنویت بهره گرفت . گفتگوی میان ادیان شرقی و غربی نیز ناظر به این معناست.
مشترکات و رابطه آن با حق و باطل
هرچند «حق و باطل» هر دو اشتراک ساز هستند. اما معمولا در بحث از مشترکات به آندو اشاره ای نمی شود . در حالی که آنهایی که دوستدار حق هستند، نسبت به یکدیگر جهت مشترک پیدا می کنند . باطل نیز میان کسانی که طرفدار باطلند ، پیوند ایجاد می کند. قرآن کریم امر باطل را درست نمی داند به طوری که می فرماید «ولاتلبسوا الحق بالباطل وتکتموا الحق و انتم تعلمون» (42، بقره) . از دیدگاه این کتاب شریف هرآنچه از مصادیق کفر، نفاق، تجاوز، بی عدالتی، شرک، تهمت، دروغ، حرام خواری، رانت، فریب و مانند اینهاست، باطل است .
دوستداران «حق» و مخالفان «باطل» بهترین نوع همگرایی را با همدیگر دارند و باید آنان قدر بینند و برصدر بنشینند. این حکم در روابط میان کشورها نیز جریان دارد. اما متاسفانه، معمولا هر فرقه و قوم و ملتی خود را در مقام حق قرار می دهد و مخالفان خود را باطل قلمداد میکند. به قول قرآن کریم «کل حزب بما لدیهم فرحون» (32، روم ) این در حالی است در کتاب خدا مرز بندی روشنتری در رابطه با حق و باطل وجود دارد .
امروزه، تنظیم روابط کشورها بر اساس پارادایم حق و باطل در عین مهم بودن بسیار دشوار است . چون هیچ حامعه یا کشوری یافت نمیشود که در جبهه حق و باطل به طوری که در کتاب خدا و در شرایط امروزی در قوانین اساسی کشورها یا بیانیه جهانی حقوق بشر و مانند اینها آمده کاملا مقید به رعایت آنها باشد . با این حال، داشتن رویکرد حق گرایانه به ملتها انگیزه همگرایی را میدهد و میتواند اشتراکات سالمی را میان آنها به وجود بیاورد.
مشترکات فرهنگی و رابطه آن با مسئولیت
چنانچه به منطق قرآنی توجه شود می بینیم که این کتاب بزرگ درآیات مختلفی بهترین شیوه دعوت را بهره گیری از مشترکات و پرهیز از ذکر نقاط افتراق بیان کرده است. به طوری که می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین» (125، نحل) در این آیه، دعوت دیگر کیشان نیز به دین اسلام منوط به بهره گیری از سه اصل : حکمت، اندرز نیکو و گفتوگوی دینی احسن شده است. در آخر آیه تاکید میکند که این خداوند است که می داند چه کسی از راه خدا دورشده یا در مسیر هدایت است.
از این رو، مسئولیت ما در مطرح کردن فرهنگ، دین و مدنیت مان برای دیگران همان راه قرآن کریم است که عبارت است از پرهیز از مجادله یک طرفه و قهری (برای اثبات برتری و حقانیت خود ) ، بهره گیری ازحکمت عملی(اخلاق نیکو) و سخنان نیکو و اثرگذار. آیه کریمه فوق مبیّن این حقیقت است که حتی در مواجهه با مکاتب ضاله، نیازی به ستیزه گری و جدل تخاصمی با آموزگاران و پیروان آنها نیست. چرا که خداوند خود می داند چه کسانی در مسیر او هستند و چه کسانی گمراهند. به بیان دیگر، منطق، اخلاق و گفتوگوی نیکو آری ، اما رفتار قاهرانه و ادبیات تند و تهاجمی هرگز !
وانگهی، هدف از دعوت باید روشن باشد. اگر مقصد و غایت راهبردی ما در مواجهه با ملل دیگر، افزودن بر مودت و دوستی نباشد، بی تردید به جایی نخواهیم رسید. برخی افراد، هدف از دیپلماسی را حفظ منافع ملی بدون نیاز به رعایت الزامات آن می دانند.
این در حالی است منافع ملی بدون توجه به عدالت، تعامل، همگرایی، دوستی و برادری به جایی نمیرسد و نتیجه و ثمری نخواهد داشت. به قول حافظ باید درخت دوستی را نشاند که میوه شیرین به بار آورد و از کاشتن نهال دشمنی پرهیز کرد که فقط سختی و زحمت خواهد داشت؛ بدون اینکه میوهای بدهد:درخت دوستی بنشان که کام دل به بارآرد/ نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد
آری، مسئولیت ما در بهره گیری درست از مشترکات فرهنگی بسیار بالاست.صرف تکیه بر مشترکات کافی نیست و ما را از رسیدن به اهدافمان باز می دارد. بلکه باید ابتدا محتوای آنها را بررسی کرد و آنگاه نسبت به آثار و عواقب پرداختن به آنها اندیشه کرد. چنانچه، جزئیات مشترکات با کلیات آن سازگار نباشد، در این صورت باید در بازیابی ، اصلاح و به روز کردن آن کوشید و راهکارهای طرح آنها را به مخاطبان خارجی پیدا کرد. داشتن دغدغه، انگیزه و اقدام مشترک در مسائل فرهنگی منطقه ای و بین المللی شرط لازم تقویت مشترکات است.
جمهوری اسلامی ایران به لحاظ مذهبی مشترکات زیادی با جهان اسلام دارد. چنانچه، بتوانیم با اقداماتی اثرگذار جهان اهل سنت را دوستدار خود کنیم، آنگاه می توانیم از مشترکات دینی خود نیز استفاده مطلوبی ببریم. مانند اینکه در تهران مساجد باشکوهی را برای اهل سنت بسازیم ، دانشکده های الهیات ما همکاری ملموس تری با دانشکدههای الهیات کشورهای اسلامی داشته باشند، همه ساله سهمیه های بورس دانشجویی مشخصی را در رشتههای مختلف در اختیار وزارتخانههای علوم کشورهای دوست قرار بدهیم و از آنها به طور متقابل بهره گیریم ، با کشورهایی که مشترکات فرهنگی قوی تری داریم، اخذ روادید را لغو کنیم و از آنها نیز بخواهیم چنین امکانی را به طور متقابل در اختیار ما قرار دهند، همه آثار مفیدی را که به بحث مشترکات فرهنگی پرداخته اند به زبانهای مختلف ترجمه کرده، در درگاههای اطلاع رسانی قرار دهیم و... .
مشترکات فرهنگی و رابطه آن با تجدد
یکی از عواملی که مشترکات تمدنی را تحت تاثیر خود قرار میدهد ، تجدد خواهی است. «تجدد» به قول دکتر شریعتی در مقاله اش با عنوان «تمدن و تجدد» با «تمدن» کاملا متفاوت است. وی در بخشی از مقاله خود می گوید: «متجدد شدن عبارت از شبیه اروپایی شدن . متجدد یعنی متجدد در مصرف. کسی که متجدد میشود یعنی در مصرف جدید میشود. یعنی کالاهای جدیدی را مصرف میکند. اشکال زندگی جدیدی را مصرف می کند و این کالاهای جدید که مصرف می کند از شکل کالاها و از شکل زندگی و سنتهای گذشته و اصیل و یا ملی و اجتماعی اش نیست، به همان شکلی است که از اروپا صادر میشود.»
از نگاه او ، ریل تجدد با تمدن کاملا جداست.هیچ گونه همسویی میان آندو وجود ندارد. اما از زاویه دیگر ، به نظر می رسد می توان ، تجدد را به عنوان رنسانس تمدن قدیم تلقی کرد. چرا که تمدن اگر سیال و تحول پذیر نباشد، محکوم به فناست.این تجدد است که می تواند روح ومعنای جدید به تمدن بدهد.اگر امروزه گفته می شود تمدن نوین اسلامی ؛ منظور از آن همان نقش دادن به تجدد و نوگرایی است. آری ، چنانچه تجدد به معنای سیال کردن تمدن باشد ، به طوری که فرهنگ و تمدن قبلی حذف نشود بلکه بازسازی شود؛ بدون اینکه یک سلیقه و الگوی بیگانه در آن دخالت تام داشته باشدباید از آن استقبال کرد.
بنابراین ، تجدد هم می تواند ممیت (ازبین برنده )مشترکات باشد هم محیی (زنده کننده و احیاگر). باید کشورها انتخاب کنند که کدام وجه تجدد را برمی گزینند . درواقع با تجدد احیاگر ، ارزش، معنا ، انگیزه و ، صبغه و نفخه جدیدی به کالبد تمدن و مشترکات تمدنی و فرهنگی قدیم داده می شود تا بتوان، هم چنان از آنها بهره گرفت؛ بدون اینکه گرفتار پسرفت و قهقرا شد.
چگونه مشترکات رنگ افتراق میگیرند؟
هرچند اشتراک به لحاظ لغوی متضاد افتراق است . اما باید دانست هر افتراقی به معنای ضدیت با اشتراک و تفرقه افکنانه نیست. به عنوان مثال ، عمده زبان های جهان با یکدیگر وجوه اشتراکی دارند اما دولت ها برای گسترش موقعیت سیاسی و فرهنگی خود اهمیت ویژه ای به آموزش زبان ملی خود در خارج می دهند ؛ بدون اینکه ءضدیتی با مشترکات زبانی داشته باشند. در این میان ، سوالی که وجود دارد اینکه چرا برخی کشورها از پرداختن به مشترکات پرهیز می کنند؟ در پاسخ می توان گفت :
۱. گاهی تهدید یا احساس آن زمینه ساز افتراقات می شود . به طوری که ممکن است فرهنگ ، زبان و دین کشوری از سوی همبستگان مورد بی مهری واقع شود، در این صورت ، آن کشور برای حفظ هویت فرهنگی خود از پرداختن به مشترکات ، هرچند مهم باشند منصرف خواهد شد . از این رو، باید کوشید که هیچ کشوری از ناحیه کشور دیگر که با آن اشتراکاتی نیز دارد، در شرایط تهدید آمیز قرار نگیرد.
۲. در صورتی که به مشترکات فرهنگی صرفا با ترازوی نفع و ضرر مادی نگریسته شود، در این صورت گسترش مشترکات سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. این در حالی است، کشورهای دارنده مشترکات می توانند با اصلاح رویکردهایشان در تامین منافع خویش از مشترکات یکدیگر بهره بگیرند چرا که خیلی از کشورها آمادگی دارند در قبال حفظ زبان، فرهنگ وآیین خود هزینه هایی را متقبل شوند و منافع طرف مقابل را تامین کنند. از این رو، برای دوام مشترکات و کاربردی شدن آنها اقتضا می کند که کشورهای دارای فرهنگ و تمدن مشترک برنامه هایی را به نفع یکدیگر تعریف کنند و نگذارند فرهنگ مشترک به خاطر داشتن دیدگاه مونوپلیستی (یک جانبه) به مرور زمان به ورطه فراموشی گرفتار شوند .
گفتنی است علیرغم همه اشکالاتی که بر مفترقات وارد است اما گاهی آنها موجب بیداری، آگاهی و اصلاح جهت گیری و رفتار دارندگان مشترکات میشوند. از این رو، نباید همیشه به آنها به دید تهدید نگریست. بلکه با اندیشه و تفاهم می توان مفترقات به وجود آمده را به مشترکات سازنده و مفید تر تبدیل کرد. امروزه، کشورها با آموزش زبان، فرهنگ، دین و هنر ملل دیگر در دانشگاه ها مفترقات خود با آنها را به عاملی برای برقراری تعامل و همگرایی تبدیل می کنند و از این طریق به مودت و همبستگی با یکدیگر تبدیل می کنند .
همچنین، استفاده از تولیدات فرهنگی و هنری کشورهای هم فرهنگ در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، گذاشتن باب گفتگوهای مشترک دینی در شبکه های اجتماعی و مانند اینها می توانند مفترقات موجود را به نفع مشترکات به حاشیه ببرند. گسترش مباحث کلامی نوین نیز در مراکز علمی و دینی و حل گره های اعتقادی با تکیه بر حکمت و کتاب الهی می توانند از جمله شیوه های دیگر در کم سویی فتیله مفترقات ارزیابی شوند.
مشترکات فرهنگی : چالشها
یکی از نیازهای ضروری جوامع بشری همگرایی با یکدیگر است. توان و اندیشه یک جامعه هر قدر هم بیشتر باشد، باز عدم نیاز به همگرایی را جبران نمیکند. این همه اتحادیهها، انجمنها، شرکتها و کنفدراسیونها وجود دارند که پیشرفت خود را مدیون تعامل با یکدیگر می دانند و به توسعه آنها اهتمام می ورزند. از این رو، چنانچه کشوری در توسعه برنامههای خود به تکروی تکیه کند و آن را به مثابه استقلال ملی تلقی کند، بی تردید در بهره گیری از منافع جمعی کشورها که ثمرات فراوانی دارد، دچار حرمان خواهد شد .
مشترکات فرهنگی همچون رودی است که از به هم پیوستن جویبارها تشکیل می شود . فایده غایی مشترکات فراهم شدن فرصت های بهره گیری از توانمندی یکدیگر است .استعداد ها و توانمندی های جوامع بشری یکسان نیست اما مشترکات این امکان را به آنها می دهد که از ظرفیت های برابر و نابرابر یکدیگر بهره بجویند.
این در حالی است متغیرهایی چون استعلاء، خودباختگی، سودجویی، تبعیض، رفتار استکباری، تکروی، استفاده غلط از منافع ملی و بلد نبودن قواعد بازی امکان بهره گیری از مشترکات را از جوامع انسانی سلب می کند . در این صورت ممکن است نه تنها آثار مثبت و سازنده مشترکات دیده نشوند، بلکه آنها به واسطه به وجود آمدن نزاع و اختلاف به ضد خود تبدیل شوند .
مشترکات تمدنی معمولا درطول زمان به وجودمی آیند و طبیعی است حذف آنها نیز به یک باره اتفاق نمی افتد بلکه زمان بر است. از این رو، ممکن است امری میان دو کشور مشترک باشد اما آنها بدون توجه به اهمیت مشترکات، راه ستیز در پیش گیرند و قدر مودت و همگرایی را بجای نیاورند. در حالی که با رفع هریک از عوامل مخل و چالش برانگیز مشترکات، دوباره راه مستقیم دوستی هموار می شود و آثار خود را میگذارد. به قول سعدی در گلستان : دو دوست قدر بدانند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و بازپیوستند .
و اما در بررسی چالش های ناظر بر مشترکات میتوان موارد زیر را یادآور شد :
۱.تأکید بیش از حد بر مشترکات ممکن است به کمرنگ شدن تفاوتهای فرهنگی و هویتی منجر شود و تنوع فرهنگی را تهدید کند. بنابراین، اشتراکات با حفظ تفاوت ها بدون اینکه موجب شقاوت و دشمنی شوند، ضروری است
۲.مشترکات فرهنگی ممکن است توسط گروههای سیاسی یا قدرتها برای پیشبرد اهداف خاص یا ایجاد سلطه فرهنگی مورد سوءاستفاده قرار گیرند.این در حالی است ارزش مشترکات در بی طرفی ، سادگی و بی آلایش بودن آنهاست.
۳.گاهی اوقات، مشترکات فرهنگی به دلیل تفسیرهای متفاوت از ارزشها یا سنتها میتوانند به اختلاف و نزاع منجر شوند.این در حالی که هرچند جلوی تفسیر های مختلف را نمی توان گرفت، اما باید کوشید تفاوت ها را به مودت و مدارا تبدیل کرد نه دشمنی، اختلاف و به رسمیت نشناختن تفاوت ها
۴.نفوذ فرهنگهای جهانی ممکن است باعث تضعیف یا تغییر مشترکات فرهنگی محلی شود و اصالت آنها را به خطر بیاندازد.
دهکده جهانی با هدف یکسان سازی فرهنگ ها به وجود آمده است و به نوعی مشترکات فرهنگی منطقه ای را تضعیف می کند.
۵.تأکید بیشازحد بر مشترکات سنتی ممکن است مانع پذیرش نوآوریها و تغییرات مثبت در جامعه شود.از این رو ، ضمن توصیه به استفاده از فرصت های به وجود آمده از مشترکات، باید توجه داشت اشتراک امری ثابت نیست و مقتضیات زمان و مکان در لزوم توجه به تحولات نوین تردیدی باقی نمی گذارد.
۶.یکی از عوامل موثر در ناکارآمدی مشترکات فرهنگی، حاکمیتهای تکرو، منزوی و بدبین هستند که معمولا استحکام حکمرانی خود را به انکار مشترکات تمدنی و فرهنگی گره میزنند. اصلاح این رویکرد ممکن است منجر به احیا و تقویت جایگاه مشترکات شود.
۷. انتظار یک جانبه طرفها از یکدیگر آسیب زاست . باید این گونه انتظارات را منطقی تر کرد . توقع یک سویه میتواند مزیتهای اشتراکات را بشدت کاهش دهد . از این رو، باید کوشید که انتظارات را معقول و متناسب با موقعیت و شرایط طرفها تنظیم کرد. همچنین، نباید از وجود اشتراک انتظار وحدت عملی را داشت چرا که معمولا اشتراکات وحدت بخش نیستند اما می توانند به قرابتها و دوستیها کمک کنند. وحدت با اشتراک دو امر متفاوتی است. در واقع با وحدت کامل دوچیز، نوعا اشتراک میان آندو از میان بر میخیزد. به عنوان مثال، اشتراک مذهبی و دینی هرچقدر هم باشد، به مثابه وحدت کلامی و فقهی نیست بلکه تقارب و همفکری میان پیروان مذاهب را بیشتر میکند. از این رو، باید از وجود اشتراکات انتظار متعادلی داشت و با پیش کشیدن آنها بر مودت، دوستی و همگرایی یکدیگر افزود.
۸.گاهی بود و نبود مشترکات هیچ تاثیری در بهبود روابط مادی و معنوی طرفها ندارد . باید بررسی جدی کرد که چرا آنها که نوعا محرک و مقوم روابط محسوب میشوند، نمی توانند ریل همکاریها و مناسبات را هموارتر کنند. این درحالی است چنانچه ارزش و اعتبار مشترکات ضعیف تر شود، دیگر به راحتی نمی توان در توسعه روابط به آنها توسل جست . حال آنکه با توسعه مشترکات، میتوان مجددا بر ظرفیت تعاملات افزود و طرفهای همکاری را برای تعامل و روابط مشترک دعوت کرد .
۹. دو پدیده مخرب و تحمیلی آسیمیلاسیون و الیناسیون نیز که با فقر ، استضعاف و استعمار فرهنگی ، زبانی و اعتقادی کشورهای سلطه گر به وجود می آیند، مشترکات فرهنگی و تمدنی کشورها را به حاشیه میرانند. آسیمیلاسیون یعنی فرهنگ، بینش و آرمان و سلایق خود را مشابه الگوهای فرهنگی و نظام فکری چیره گران قراردادن است.به عنوان مثال روسیه تزاری و کمونیستهای شوروی تمام تلاش خود را کردند که مردمان مناطق اسیای مرکزی وقفقاز را تابع الگوهای فکری و فرهنگی خود قرار دهند و آنها را از فرهنگ، حکمت، فلسفه و علوم اسلامی دور کنند و بدین ترتیب، موضوع آسیمیلاسیون به وجود آمد. همچنین، کشورهای انگلیس، فرانسه، هلند و اسپانیا در دوران استعمار خود بر مناطق وسیعی از جهان نقش اساسی در آسیمیلاسیون کشورهای مغلوب داشتند.
در مقابل، در الیناسیون نوعی گم شدگی مطرح است. به این صورت که ملتی همه داشتههای اصیل و قدیمی خود را فراموش کند و خود باخته مد، سلیقه، مصرف، فرهنگ و هنر نظام غالب شود؛ هرچند خودش فرهنگ و تمدن منطقهای درخشانی نیز داشته باشد.
امروزه، متاسفانه خودباختگی و ضعف فرهنگی ملل اسلامی ، آسیب های زیادی به استحکام مشترکات تمدنی و فرهنگی آنها زده است. به طوریکه، بدون توجیه منطقی ارزشهای مشترک خود را فدای فرهنگ و هنر و تبلیغات جوامع غالب کردهاند.
۱۰.منافع ملی اصطلاحی است که همه کشورها در دفاع و حراست از آرمان ، قلمرو جغرافیایی ، حقوق ، مکتب ، منفعت و ... به آن استناد میکنند.
اما باید توجه داشت که اینگونه منافع نباید ناقض اصول و مبانی عدالت، آزادی، راستی و اخلاق، بیانیه جهانی حقوق بشر، معاهدات بینالمللی، حق حاکمیت همسایگان، همزیستی مسالمت آمیز، برادری و مانند اینها باشد.
بی توجهی به هریک از موارد فوق، به استناد منافع ملی، ممکن است مشترکات فرهنگی را نیز بی اعتبار کند. بنابر این، ضمن صحه گذاشتن به ضرورت تامین منافع ملی باید طوری رفتار کرد که وجاهت و حیثیت مشترکات فرهنگی نیز به محاق نرود.
نتیجه گیری
دانستیم که وجود مشترکات فرهنگی، دینی، زبانی، قومی و ... چه مزیتهای فراوانی در توسعه تعاملات کشورها دارند. اندکی تفکر و تدبر کافی است که وجود مشترکات را در توسعه عمق راهبردی روابط مغتنم دانست و از آنها بهرهای درخور گرفت. اما همان طور که گفته شد، برخی از کشورها وجود مشترکات یک سویه را با استحکام سیاسی و فرهنگی خود در تضاد می بیننند. از این رو ، برای خاموش کردن چراغ مشترکات تمدنهای غالب سرمایه گذاری میکنند.
این در حالی است چنانچه در زمینه ریشههای ناکارآمدی بلکه مخرب مشترکات بررسی کافی صورت بگیرد و موانع و اشکالات آنها برطرف شود، بی تردید آنها می توانند به حیات پژمرده روابط و مناسبات جان دوباره ببخشند و به همگرایی طرفها کمک کنند. اما باید ابتدا با صبر، تدبیر، شکیبایی و آینده نگری اشکالات آنها را برطرف کرد تا نتایج ثمربخش آنها را مشاهده کرد. به عنوان مثال تا زمانی که یک طرف، از سر استعلا و برتری جویی بلاوجه، هریک از چهرههای مشترک را متعلق به خود بداند، نباید انتظار داشت که طرف دیگر از این دیدگاه یک جانبه و بی فایده استقبال کند. به عنوان مثال در سالهای اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به موضوع نظامی گنجوی با حساسیت ورود پیدا کرد، انگار جمهوری آذربایجان در بزرگداشت این شاعر فرزانه حقی ندارد، به طوری که توصیه کرد از عنوان گنجوی استفاده نشود بلکه خود نیز با عنوان «حکیم نظامی» از وی یاد کرد. این در حالی است او نه تنها یک شخصیت مشترک ایرانی – آذربایجانی بلکه جهانی است و اندرزها و اندیشههایش برای کل بشریت به ویژه کشورهای منطقه ثمربخشاند.
در پایان، با تاکید دوباره بر اهمیت تقویت جایگاه مشترکات و لزوم افزودن بر قرب و وزن آن در روابط و گسترش دوستی میان ملتهای هم فرهنگ، دین، درد و علائق مشترک به چند بیت زیر از غزل زیبای مولانا بسنده میکنم:
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم / که تا ناگه زیکدیگر نمانیم
چو مومن آینه مومن یقین شد / چرا با آینه ما روگرانیم
غرض ها تیره دارد دوستی را / غرض ها را چرا از دل نرانیم
منابع
۱.قرآن کریم
۲.آثار ادبی و عرفانی (مولانا، سعدی، حافظ، اقبال لاهوری)
۳.شریعتی، علی. «تمدن و تجدد»
۴. جامع التواریخ ( تاریخ مبارک غازانی) ، رشیدالدین فضل الله، مرکز پژوهشی میراث مکتوب