روز جهانی فلسفه؛ کنفرانس بینالمللی «آینده جهان و مسائل نوین فلسفی» در وین برگزار شد
وین - اتریش: کنفرانس بینالمللی «آینده جهان و مسائل نوین فلسفی» عصر پنجشنبه 29 آبانماه ۱۴۰۴ بهصورت آنلاین و با سخنرانی جمعی از متفکران معاصر جهان برگزار شد.
این رویداد به همت دانشگاه تبریز و رایزنی فرهنگی ایران در اتریش (خانه حکمت ایرانیان در وین) برگزار شد.سخنرانان اصلی کنفرانس به ترتیب ارائه عبارت بودند از: اسلاوی ژیژک، فرانک رودا، جرمی شیرمور، دونالد گیلیس، محمد اصغری، رضا غلامی، توماس باور، روبرت هانا و موریس همینگتون.
این کنفرانس در چهار محور اصلی بحران زیستمحیطی و اخلاق اقلیمی، فناوری دیجیتال، هوش مصنوعی و عاملیت انسانی، کرامت انسانی، عدالت و جهانوطنی و بازاندیشی در مواجهه فلسفه با دنیای جدید برگزار شد.
محمد اصغری دبیر علمی کنفرانس، هدف این نشست را گشودن افقهای تازه در گفتوگوهای فلسفی دانست؛ گفتوگوهایی که بتوانند زمینهساز نقشآفرینی پررنگتر فلسفه در پایداری و بالندگی جامعه بشری باشند، بهویژه در رویارویی با چالشهای پیشِرو در عرصه فناوریهای نو.
ژیژک: بزرگترین تهدید بشر، امتناع از اندیشیدن است
اسلاوی ژیژک، فیلسوف، نظریهپرداز و منتقد فرهنگی اسلوونیایی، سخنرانی خود را با عنوان «امروز برای بقا بهعنوان انسان، به فلسفه نیاز داریم» ارائه کرد؛ سخنرانیای که به مناسبت روز جهانی فلسفه و با تمرکز بر نقش اندیشه در مواجهه با بحرانهای جدید جهان صورت گرفت و با استقبال چشمگیر حاضران همراه بود.
ژیژک با اشاره به نظر آلن بدیو گفت رسالت دیرینه فلسفه، از زمان سقراط، «بیگانهسازی انسان از نظم مسلط» بوده است؛ یعنی افشای سازوکارهایی که آزادی را تنها در ظاهر به ما مینمایانند، در حالی که در عمق، ما را در آزمایشگاهی از کنترل نامرئی نگاه میدارند. او هشدار داد که خطرناکترین نوع بیآزادی آن است که انسان احساس کند آزاد است، درحالیکه تحت سلطهٔ سازوکارهای ایدئولوژیک قرار دارد.
این فیلسوف اسلوونیایی با اشاره به بحران فکری جهان معاصر گفت بسیاری از مفاهیمی که امروز در سیاست و رسانهها بهکار میروند-از آزادی و برابری گرفته تا حقوق بشر، عدالت و همبستگی-معنای اصیل خود را از دست داده و به کلیشههای بیمحتوا تبدیل شدهاند. او تأکید کرد که جامعه جهانی برای عبور از بحرانهای محیطزیستی، فناوریهای نو و هوش مصنوعی، نیازمند احیای سنت «پرسش سقراطی» است: اینکه از خود بپرسیم دقیقاً منظورمان از انسان، تفکر، طبیعت یا آزادی چیست؟
ژیژک سپس به یکی از تکاندهندهترین مثالهای خود پرداخت: سقوط هواپیمای هند در سال ۲۰۲۵. او توضیح داد که این فاجعه نه نتیجه خطای انسانی، بلکه پیامد یک تناقض دیجیتال بود؛ جایی که سامانه ماشینی، در مواجهه با دو پیام متضاد-«هواپیما هنوز روی زمین است / هواپیما در حال پرواز است»-تصمیم به خاموشی گرفت و ۲۶۰ انسان جان باختند. ژیژک گفت این حادثه نشان میدهد که چگونه اتکای مطلق به سیستمهای هوشمند، بدون توانایی قضاوت انسانی، میتواند مرگبار باشد.
او با مقایسه سنت سقراطی و نگاه کنفوسیوسی خاطرنشان کرد که فلسفه اصیل باید «در زبان علیه زبان» بیندیشد؛ یعنی قواعد تثبیتشده واژگان را بشکند و اجازه ندهد زبان، اندیشه را زندانی کند. ژیژک با مثالهایی از دموکریتوس و لکان نشان داد که تفکر ناب گاه نیازمند ساختن واژگان نو و عبور از محدودیتهای زبان عادی است.
بخش مهمی از سخنرانی ژیژک به تحلیل سیاست جهانی و «امتناع ساختاری از اندیشیدن» اختصاص داشت. او در این زمینه بسیار صریح سخن گفت: ژیژک به سخنان دونالد ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۵ اشاره کرد، جایی که ترامپ تغییرات اقلیمی را «بزرگترین فریب تاریخ» خواند. ژیژک گفت این نمونهای آشکار از امتناع عامدانه از تفکر است-سیاستی که نه بر تحلیل، بلکه بر انکار و بستن گوشها بنا شده است.
ژیژک با اشاره روشن به وضعیت غزه گفت بسیاری از حامیان سیاستهای اسرائیل، در برابر شواهد آشکار جنایت و رنج انسانی، عملاً گوش خود را میبندند و هر نقدی را به «دروغ ضدیهودی» تقلیل میدهند. به گفته او، این رویکرد، نمونهای نگرانکننده از تبدیل عدالت به «منافع قدرتمند» است.
او همچنین گفت موضع چین-که ادامه جنگ اوکراین را بهدلیل ملاحظات اقتصادی ترجیح میدهد- نشان میدهد که منطق «قدرت» چگونه جای عدالت را در جهان گرفته است.
ژیژک این روند را تکرار اصل تراسیمخوس در جمهوری افلاطون دانست: عدالت یعنی منافع قدرتمند.
ژیژک در پایان هشدار داد که بحران اصلی جهان امروز نه جهل، بلکه امتناع از اندیشیدن است-امتناعی که در سیاست، رسانه، و حتی زندگی روزمره با آن مواجهیم. او گفت پیشرفت فکری تنها زمانی ممکن است که «اراده اندیشیدن» وجود داشته باشد؛ و اگر این اراده از میان برود، هیچ سازوکار سیاسی یا تکنولوژیک نمیتواند جهان را نجات دهد.
او سخنانش را چنین جمعبندی کرد: «فلسفه تنها یک رشته دانشگاهی نیست؛ آخرین سپر دفاعی ما برای حفظ انسانیت است. بدون آن، عدالت به سودجویی قدرتها تقلیل مییابد و چیزی از معنای “انسان بودن” باقی نخواهد ماند.»
فرانک رودا: نیازمند شجاعتی هستیم که انسان را در برابر اضطراب بنیادین زندگی هدایت کند
فرانک رودا فیلسوف اسکاتلندی، مخاطبان را به مواجههای عمیق و جسورانه با بنیادهای وجود انسانی و پیچیدگیهای جهان معاصر فراخواند.
او با اشاره به فجایع قرن بیستم و فقدان جایگزینهای سیاسی مؤثر برای نظامهای سرمایهداری جهانی، تأکید کرد که اکنون بیش از هر زمان دیگری، نیازمند شجاعتی هستیم که بتواند انسان را در برابر اضطراب بنیادین زندگی هدایت کند و فلسفه را از حاشیه به متن زندگی بازگرداند.
رودا محور سخنان خود را بر مفهوم «شجاعت برای اضطراب» (Mut zur Angst) از دیدگاه مارتین هایدگر قرار داد. او توضیح داد که این شجاعت فراتر از مقابله با ترسهای روزمره است؛ زیرا ترس همواره به یک شیء مشخص مربوط است، اما اضطراب فاقد چنین شیءی است و انسان را با بیاساسی تجربهها، فقدان معنا و خلأ بنیادین هستی مواجه میکند. رودا با نگاهی تحلیلی به پاراگراف ۲۹ کتاب بودن و زمان هایدگر نشان داد که هر حالت روانی انسان—چه خوشایند و چه ناخوشایند—نشانهای از وضعیت واقعی او در جهان است و تنها با پذیرش اضطراب است که میتوان به درک عمیق خود و جهان رسید.
رودا همچنین توضیح داد که پذیرش اضطراب، انسان را از اسارت پیشفرضها و نظامهای تکراری زندگی روزمره رها میکند و مسیر تجربه اصیل و خودآگاهی را هموار میسازد. او تصریح کرد که این فرآیند نه تنها جنبه فردی دارد، بلکه پیامدهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گستردهای نیز به دنبال دارد؛ زیرا پذیرش اضطراب، امکان بازاندیشی در نظامهای قدرت، اقتصاد، فرهنگ و فناوری را فراهم میکند و فلسفه را به نقش هدایتگر و اصلاحگر خود بازمیگرداند.
در بخش دیگری از سخنرانی، رودا به اهمیت «شجاعت فلسفی» پرداخت و خاطرنشان کرد که فلسفه، تنها با ایجاد شجاعت فکری و تشویق به مواجهه با اضطراب، میتواند انسان را قادر سازد تا در جهان پیچیده و پرچالش امروز، آزادی، خلاقیت و معنای انسانی را حفظ کند. او هشدار داد که فقدان چنین شجاعتی میتواند منجر به سطحینگری، وابستگی به راهحلهای فوری، تسلیم در برابر نیروهای جهانی و فناوریهای نوین و در نهایت تهدید ارزشها و آزادی انسان شود.
رودا همچنین با تأکید بر رابطه میان اضطراب و فهم عمیق فلسفی، نشان داد که مواجهه آگاهانه با اضطراب نه تنها به درک وجودی انسان کمک میکند، بلکه ابزار مهمی برای بازاندیشی اخلاقی، اجتماعی و سیاسی نیز هست. او گفت: فلسفه، تنها با توانایی تولید شجاعت و تشویق انسان به پذیرش اضطراب، امکان بازاندیشی بنیادین در زندگی و جهان را فراهم میکند و انسان را قادر میسازد تا با آگاهی، مسئولیت و امید در برابر پیچیدگیهای جهان امروز عمل کند.
سخنرانی رودا، پیامی قدرتمند و عمیق به جامعه فلسفی و عمومی داشت: تنها با پذیرش اضطراب و شجاعت مواجهه با بیمعناییهای روزمره، انسان قادر خواهد بود ارزشها، آزادی و معنای وجودی خود را بازیابد و فلسفه را به نقش خود در هدایت آینده انسان بازگرداند. این سخنرانی بار دیگر اهمیت فلسفه را در زمانهای نشان داد که چالشهای تکنولوژیک، اقتصادی و سیاسی به سرعت در حال تغییر هستند و زندگی انسانی بیش از همیشه نیازمند تأمل و شجاعت فکری است.
جرمی شیرمور: عقلانیت انتقادی فراتر از تحلیل محض است
جرمی شیرمور فیلسوف برجسته استرالیایی، به عنوان سومین سخنران، به بررسی عمیق آموزههای فلسفه علم و نقد رویکرد تحلیلی در فلسفه پرداخت و توجه مخاطبان را به اهمیت عقلانیت انتقادی و گفتوگوی چندصدایی جلب کرد.
او سخنان خود را با اشاره به دعوت برای بحث درباره «مشکل» آغاز کرد و توضیح داد که گرچه این موضوع اغلب در چارچوب رویکرد تحلیلی فلسفه بررسی میشود، اما رویکرد تحلیلی به دلیل محدودیت در درک گستردهتر مسائل علمی و فلسفی، گاه میتواند خود مشکلساز باشد.
شیرمور با تمرکز بر فلسفه علم کارل پوپر، به تشریح روش «ارزیابی نظریهها» در دیدگاه عقلانیت انتقادی پرداخت و سه مرحله کلیدی آن را برجسته کرد. در نگاه پوپر، انسان با مسائلی مواجه است که ناشی از تضاد میان انتظارها و واقعیتهای عینی جهان است. تلاش برای حقیقت همواره با خطاپذیری همراه است و تجربههای شخصی و احساسات اطمینان فردی به خودی خود ارزش معرفتی ندارند. بنابراین، آنچه اهمیت دارد، بررسی انتقادی ادعاهای افراد در مواجهه با آزمونهای تجربی و پذیرش موقت آنها در صورت عبور از نقد همگانی است.
شیرمور با ارجاع به مثال تاریخی کشف سیاره نپتون توسط پوپر، نشان داد که در فرآیند علم، اصلاح و بازاندیشی در دانش پیشین امری ضروری است.
او تأکید کرد که پوپر گرچه راهبردهای بنیادین و روششناسانه مهمی ارائه داده، اما در برخی موارد مانند بررسی سیستماتیک اصلاحات نظری خود، جای خالی دارد که لاکاتوش با تمرکز بر ایدههای هدایتگرانه و برنامههای تحقیق علمی، این خلا را پر کرده است. این ترکیب رویکردهای پوپر و لاکاتوش، بر اهمیت شناخت محدودیتهای خود، پذیرش خطاپذیری و تلاش برای یادگیری از دیگران تأکید دارد.
شیرمور در ادامه سخنرانی، به تعامل تاریخی پوپر با اعضای حلقه وین و نقدهای او نسبت به فلسفه تحلیلی و تجربهگرایی صرف اشاره کرد. او خاطرنشان کرد که پوپر با پذیرش ارزش برخی برنامههای متافیزیکی و تأثیر آنها بر توسعه علم، راهی برای ارزیابی انتقادی و همزمان بهرهگیری از ایدههای هدایتگرانه برای پیشرفت علمی فراهم کرده است. این رویکرد، به گفته شیرمور، زمینهای برای گفتوگو و همکاری میان دیدگاههای متنوع علمی و فلسفی ایجاد میکند.
یکی از پیامهای کلیدی سخنرانی شیرمور، تأکید بر گفتوگوی چندصدایی و پرهیز از سلطه فکری بود. او توضیح داد که عقلانیت انتقادی، فراتر از تحلیل محض، مستلزم درک همزمان خطاپذیری، تنوع دیدگاهها و تعامل مستمر با دیگران است.
به بیان او، تنها از طریق چنین گفتوگوهای محترمانه و انتقادی است که میتوان به یادگیری واقعی، اصلاح نظریهها و توسعه علمی پایدار دست یافت.
در پایان، شیرمور یادآور شد که فلسفه نباید به جستجوی واحدهای تحلیلی «بیطرف» محدود شود، بلکه باید با آگاهی از محدودیتهای خود و پذیرش ضرورت بازبینی و اصلاح مداوم، نقش خود را در هدایت علم و فهم جهان ایفا کند. سخنرانی او پیامی روشن و الهامبخش برای جامعه فلسفی و علمی داشت: عقلانیت انتقادی، گفتوگوی باز و پذیرش تنوع نظری، کلید پیشرفت علمی و حفظ پویایی فکری در جهان پیچیده امروز است.
نگرانیهای دونالد گیلیز درباره تبلیغات هدفمند و حریم خصوصی
دونالد گیلیز، فیلسوف انگلیسی علم و فناوری ، به عنوان چهارمین سخنران، با تحلیل انقلاب شگفتآور هوش مصنوعی از سال ۲۰۱۲ تا ظهور ChatGPT در نوامبر ۲۰۲۲، توجه مخاطبان را به پیامدهای اخلاقی و اجتماعی این فناوری جلب کرد. او توضیح داد که شبکههای عصبی پیشرفته و یادگیری عمیق، طی دهه اخیر کاربردهای گستردهای در صنعت، تجارت و حتی زندگی روزمره پیدا کردهاند، اما بسیاری از این کاربردها، به ویژه در زمینه تبلیغات هدفمند، از نظر اخلاقی مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به گفته او، فلسفه هوش مصنوعی امروز نمیتواند بدون بررسی اخلاق این کاربردها کامل باشد.
گیلیز برای روشن کردن این مسئله، نمونهای ملموس و بحثبرانگیز از تبلیغات هدفمند ارائه داد. او توضیح داد که این نوع تبلیغات پیش از هوش مصنوعی نیز ممکن بود، اما هوش مصنوعی عامل کلیدی در گسترش آن است. با جمعآوری حجم عظیمی از دادههای رفتاری کاربران، از جمله خریدهای آنلاین و رصد مکانهایی که افراد از طریق گوشیهای هوشمند خود مراجعه میکنند، الگوریتمهای یادگیری عمیق میتوانند الگوهایی بسازند که رفتار مصرفکنندگان را پیشبینی و تبلیغات را شخصیسازی کنند. این دادهها همچنین امکان سنجش موفقیت تبلیغات را فراهم میکنند و مدلهای هوش مصنوعی به طور مستمر بهبود مییابند.
گیلیز اشاره کرد که تبلیغات هدفمند از نظر نظری میتواند مفید به نظر برسد. به عنوان مثال، فردی که علاقهمند به غذاهای سالم است، تبلیغ رستورانهای ژاپنی دریافت میکند و شخصی که عاشق فستفود است، تبلیغ رستورانهای مناسب سلیقه او را مشاهده میکند. این نوع هدفمندسازی، میتواند مزایای واقعی برای مصرفکنندگان داشته باشد، زیرا آنها از دریافت تبلیغات بیارتباط و آزاردهنده مصون میمانند و به فرصتهای جدید و متناسب با علاقه خود دسترسی پیدا میکنند.
با این حال، گیلیز تأکید کرد که این سیستمها میتوانند به طور جدی به سلامت و رفاه افراد آسیب برسانند. او مثالهایی زد که نشان میدهد هوش مصنوعی و تبلیغات هدفمند میتوانند میل افراد به رفتارهای ناسالم را تشدید کنند، از جمله تمایل به مصرف غذاهای مضر یا قمار آنلاین. به گفته او، این موضوع تنها یک مسئله شخصی نیست، بلکه منعکسکننده مشکلات عمیق ساختاری در استفاده از دادههای شخصی و الگوریتمهای پیشبینیکننده است.
گیلیز برای برجسته کردن اهمیت حفاظت از حریم خصوصی، تجربه ژانت ورتسی، جامعهشناس پرینستون، را مثال زد. ورتسی در طول بارداری خود تلاش کرد تا شرکتهای تبلیغاتی از وضعیت او مطلع نشوند. او برای این کار از مرورگرهای خصوصی، خرید نقدی و آدرسهای ایمیل جداگانه استفاده کرد. با این حال، حتی اقدامات او موجب شد که رفتارهایش شبیه فعالیتهای مشکوک یا مجرمانه به نظر برسد و تجربهای سخت و پیچیده برای حفظ حریم خصوصی خود داشته باشد. گیلیز با این مثال نشان داد که جمعآوری دادههای شخصی، از جمله اطلاعات حساس درباره سلامت، اعتیاد یا علایق شخصی، به طور گسترده توسط شرکتها انجام میشود و بدون توجه به اخلاق، میتواند به نقض حقوق افراد منجر شود.
گیلیز نتیجه گرفت که تولید تبلیغات هدفمند با استفاده از هوش مصنوعی، به دلیل وابستگی به دادههای شخصی و پیامدهای اخلاقی آن، یک کاربرد مشکلدار و از نظر اخلاقی قابل نقد است. او تأکید کرد که حفاظت از اطلاعات شخصی باید به عنوان یک حق بنیادین انسانی، چه در فضای آنلاین و چه در دنیای واقعی، به رسمیت شناخته شود و نیازمند یک گفتوگوی عمومی و سیاستگذاری شفاف و عملیاتی است.
سخنرانی دونالد گیلیز با برجسته کردن چالشهای اخلاقی و اجتماعی ناشی از انقلاب هوش مصنوعی، از جمله جمعآوری و استفاده تجاری از دادههای شخصی، مخاطبان را به تفکر عمیق درباره محدودیتها و مسئولیتهای فناوری در زندگی روزمره و آینده جامعه فراخواند و زمینهای برای بحثهای جدی درباره حقوق دیجیتال و تدوین استانداردهای اخلاقی فراهم کرد.
محمد اصغری: فلسفه کلید درک و ساخت حقیقت در دنیای امروز است
محمد اصغری استاد فلسفه دانشگاه تبریز ایران، به اهمیت گفتوگوی میان فلسفههای شرق و غرب برای درک تحولات بیسابقه جهان امروز پرداخت. او با اشاره به سرعت شگفتآور تغییرات جهانی در حوزههای فناوری، اقتصاد، محیطزیست، هنر و دین، هشدار داد که هیچ جریان فلسفی بهتنهایی قادر به تحلیل این وضعیت پیچیده نیست و تنها از طریق تعامل میان دیدگاهها میتوان به درک و ساخت حقیقت مشترک رسید.
اصغری با بازگویی داستان عرفانی «سیمرغ» از ادبیات ایرانی، تصویر روشنی از فلسفه مشارکتی ارائه داد: هزاران پرنده برای دیدن حقیقت و رسیدن به جاودانگی به سوی قلهای حرکت میکنند، اما تنها سی پرنده به مقصد میرسند و درمییابند که حقیقت و نماد کامل، محصول همبستگی و تلاش جمعی آنهاست؛ یعنی حقیقت باید ساخته شود و تنها جستوجوی آن کافی نیست. این داستان، به گفته اصغری، نمادی از ضرورت تعامل میان سنتهای فلسفی شرق و غرب است، جایی که هر جریان بهتنهایی قادر به پاسخگویی به چالشهای انسانی امروز نیست.
او تأکید کرد که فلسفه شرق با تکیه بر شهود، معنویت و تجربههای عرفانی، و فلسفه غرب با تمرکز بر علم، عقلانیت و روشهای تجربی، هر یک ابزارهایی ارزشمند در تحلیل جهان ارائه میدهند. اما در دنیای امروز، این دو نیازمند گفتوگو و تبادل فعالاند تا بتوانند مسائل جهانی را از دریچهای جامع و بینرشتهای بررسی کنند. اصغری هشدار داد که جهان دیگر یک «دهکده جهانی» ساده نیست، بلکه به «اتاق مشترک جهانی» تبدیل شده و مشکلات انسانی، از هوش مصنوعی گرفته تا بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی، نیازمند تحلیل مشترک و هماهنگ است.
وی همچنین به اهمیت توسعه بینرشتهای فلسفه و نقش هنر، علم و ادبیات در تحلیل وضعیت جهان اشاره کرد و خاطرنشان ساخت که انسانها برای مدیریت سرنوشت جمعی خود نمیتوانند به رویکردهای ملی محدود شوند و باید از طریق گفتوگوی فلسفی، راهکارهایی جامع برای آینده بشریت بیابند.
اصغری سخنرانی خود را با تأکید بر ضرورت ایجاد فضایی برای بازاندیشی فلسفی در سطح جهانی به پایان رساند و خاطرنشان کرد: «هیچ کس نمیتواند به تنهایی نسخه کامل حقیقت را ارائه دهد؛ تنها از طریق گفتوگوی فلسفی میان اندیشمندان میتوان به آیندهای انسانی و معنادار دست یافت.»
رضا غلامی: فناوریهای نوین بدون فلسفه کرامت و آزادی بشر را تهدید میکنند
در ششمین سخنرانی کنفرانس بینالمللی «آینده جهان و مسائل جدید فلسفه»، رضا غلامی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و رایزن فرهنگی ایران در اتریش، با ارائه بحثی جامع و پرچالش درباره رابطه فلسفه، فناوریهای نوین و آینده انسان، توجه حاضران را به خطرات فزاینده عصر هوش مصنوعی جلب کرد. او سخنرانی خود را با قدردانی از تلاشهای علمی پروفسور محمد اصغری و مشارکت استادان و پژوهشگران آغاز کرد و گفت امید دارد این کنفرانس بتواند نقش فلسفه را در حل مسائل جهانی احیا کند؛ نقشی که به باور او در دهههای اخیر به شدت کمرنگ شده است.
وی با ترسیم تصویری روشن از وضعیت جهان امروز، تأکید کرد که بشر «بر آستانه آیندهای ایستاده که هم فرصتهای بیسابقه دارد و هم تهدیدهای عمیق». در میان همه این تحولات، هوش مصنوعی را مهمترین عامل تغییر و «متغیری تعیینکننده در سرنوشت بشر» دانست؛ اما در عین حال هشدار داد که جهان هنوز از حل بحرانهای شدیدتری همچون تغییرات اقلیمی، شکنندگی حقوق بشر، ضعف دموکراسی و محدودشدن آزادی در بسیاری از جوامع ناتوان است. او گفت جهانیشدن، انسان را به «ساکن یک دهکده کوچک» تبدیل کرده و این وضعیت، الگوهای سنتی حکومتداری را زیر فشار تغییرات بزرگ و گاه غیرقابل تحمل قرار داده است.
در ادامه، رایزن فرهنگی ایران در اتریش، با انتقادی صریح به وضعیت فعلی فلسفه، اعلام کرد که فلسفه امروز گرفتار انزوای آکادمیک شده و با غرقشدن در صنعت مقالهنویسی، از جامعه و از مسائل واقعی انسان فاصله گرفته است. او با لحنی صریح گفت: «فلسفه نمیتواند تماشاگر باشد. فلسفه باید در دل جامعه حضور داشته باشد و برای هدایت انسان در بحرانهای آینده نقش ایفا کند. در غیر این صورت، به حرفهای بیاثر تبدیل میشود.» غلامی همچنین تأکید کرد که برای ورود دوباره فلسفه به میدان عمومی، فیلسوفان به آزادی بیان واقعی نیاز دارند؛ آزادیای که در بسیاری از نقاط جهان، زیر فشار دولتها، شرکتهای بزرگ و ساختارهای قدرت به شدت محدود شده است. او هشدار داد که «وقتی فیلسوف از آزادی محروم شود، فلسفه در خدمت قدرتها قرار میگیرد و از قلب مردم میمیرد.»
در بخش نظری سخنان خود، غلامی درباره چیستی یک مسئله فلسفی گفت که مسئله فلسفی نه یک دغدغه روزمره، بلکه یک مسئله بنیادین، جهانشمول و مرتبط با حقیقت انسان است. او یادآور شد که مسأله فلسفی از بیرون به ذهن فیلسوف تحمیل نمیشود، بلکه «در برخورد زنده او با جامعه و با واقعیت» زاده میشود و دائماً تغییر شکل میدهد. غلامی تأکید کرد که علوم تجربی قادر به جایگزینی فلسفه نیستند؛ زیرا علم تنها درباره کارکردها و قوانین جزئی اشیاء سخن میگوید، نه درباره ماهیت و حقیقت آنها. او گفت علوم انسانی و اجتماعی بدون فلسفه به «ابزارهایی تهی» تبدیل میشوند که تنها میتوانند بپرسند «چه کاری ممکن است؟»، اما نمیتوانند پاسخ دهند «چه کاری درست است؟» یا «چه کاری باید انجام داد؟».
او در ادامه با نقد نسبیگرایی شدید پستمدرن توضیح داد که تاریخ فلسفه نشان میدهد گفتوگو و نقد همیشه رکن شکلگیری اندیشه بوده است و فیلسوفان با وجود اختلافات، یک دغدغه مشترک دارند: حفظ آزادی و اراده انسان. او از ضعف جدی در فلسفه معاصر سخن گفت: «نادیدهگرفتن تاریخ مسائل». به باور او بسیاری از فیلسوفان مسئلهای را بررسی میکنند بدون آنکه بدانند این مسئله چگونه در طول تاریخ شکل گرفته، تغییر یافته یا دگرگون شده است؛ و همین غفلت، آنان را به برداشتهای سطحی و نادرست میرساند.
بخش پایانی سخنرانی غلامی، هشدارآمیزترین بخش آن بود؛ جایی که او تهدیدات واقعی آینده را برشمرد؛ تهدیداتی که به باور او «میتوانند معنای انسان بودن را دگرگون کنند». او ابتدا بر تأثیر ویرانگر هوش مصنوعی بر «تفکر عمیق» تأکید کرد و گفت اتکا به هوش مصنوعی توان انسان برای تحلیل، خلاقیت و نگاه کلان را تضعیف میکند. به باور او، انسان در حال واگذاری تدریجی جایگاه خود به ماشینهاست و این روند میتواند «فردیت، agency و قدرت تصمیمگیری انسان» را تهدید کند.
او بحران کار را «یکی از بزرگترین بحرانهای وجودیِ آینده» نامید و گفت حذف گسترده انسان از عرصه اشتغال توسط هوش مصنوعی و رباتها تنها یک مشکل اقتصادی نیست، بلکه «چیزی را تهدید میکند که هسته معنای زندگی انسان است». غلامی پرسید: «در جهانی که انسان دیگر کار نمیکند، معنا از کجا میآید؟ کرامت انسانی چگونه حفظ میشود؟»
رایزن فرهنگی ایران در اتریش همچنین با اشاره به سیطره الگوریتمها در فرهنگ، هشدار داد که «فرهنگ خلاق» در برابر تجاریسازی و تولید انبوه الگوریتمی در معرض فروپاشی قرار دارد و این فرایند به سرعت تنوع فرهنگی جهان را کاهش میدهد.
او از تهدید «استبداد فناورانه» سخن گفت؛ وضعیتی که در آن انسانها تحت کنترل نامرئی AI قرار میگیرند، رفتارشان هدایت میشود و انتخابهای واقعیشان محدود میشود؛ خطری که به تعبیر او میتواند بنیان اخلاقی دموکراسی را فروبپاشد.
در پایان، غلامی به سه روند بزرگ آینده اشاره کرد: تحول شگرف در مهندسی ژنتیک و امکان دگرگونکردن ماهیت انسان؛ اتصال مستقیم مغز به رایانههای کوانتومی و بحران بیسابقه هویت و آگاهی؛ و ظهور «انسان نیمهربات» با پیامدهای عمیق اخلاقی و اجتماعی.
او سخنرانی خود را با این هشدار به پایان برد که «آینده انسان و حتی معنای انسانبودن، وابسته به پاسخهایی است که امروز به این مسائل میدهیم.» به باور او، «بدون احیای فلسفه و بازگشت آن به جایگاه حقیقیاش، انسان در عصر فناوریهای نوین ــ به ویژه هوش مصنوعی ــ به حاشیه رانده خواهد شد.»
رابرت هانا: هیچ سامانه دیجیتالی قادر به برابری با ظرفیتهای ذاتی انسان نیست
رابرت هانا، فیلسوف کانادایی، در سخنرانی خود از ونکوور آیلند به بررسی چالشهای بنیادین هوش مصنوعی و فناوری دیجیتال پرداخت و تأکید کرد که هیچ سامانه دیجیتالی یا فناوری رایانهای، حتی پیشرفتهترین آنها، هرگز قادر به برابری یا فراتر رفتن از ظرفیتهای ذاتی، متعقل و متجسم انسان نیست. او این باور رایج اما نادرست را «افسانه هوش مصنوعی» نامید و توضیح داد که اصطلاح «هوش مصنوعی» در واقع یک پارادوکس لفظی است، زیرا هوش انسان مبتنی بر تجربه، بدن و درک عاطفی است و نمیتوان آن را به شکل کامل به ماشینها منتقل کرد.
هانا خاطرنشان کرد که فناوری دیجیتال و سامانههای هوش مصنوعی میتوانند برخی عملیات را سریعتر و دقیقتر از انسان انجام دهند، اما این تنها نشاندهنده توانایی ابزار در اجرای وظایف مکانیکی است و هیچ ارتباط فلسفی یا معنوی با ظرفیتهای عقلانی انسان ندارد. این واقعیت باعث میشود که اعتقاد به توانایی ماشینها برای جایگزینی ذهن انسان، یک افسانه خطرناک و گمراهکننده باشد.
او تأکید کرد که تهدید واقعی از هوش مصنوعی، نه از خود ماشینها، بلکه از سوءاستفاده انسانی از آنها ناشی میشود. همانطور که فناوریهای هستهای و بیولوژیک میتوانند به نابودی انسانها منجر شوند، فناوری دیجیتال نیز در دست شرکتهای بزرگ و تکنوکراتها، تهدیدی جدی برای کرامت و استقلال انسانی ایجاد میکند. به ویژه، توسعه رباتها، پهپادها و سامانههای تسلیحاتی دیجیتال توسط شرکتها و تکنوکراتهای ثروتمند، خطر تمرکز قدرت و سوءاستفاده از فناوری را افزایش میدهد و امکان تصمیمگیری انسانی را محدود میکند.
هانا به ویژه به اثرات استفاده گسترده از سامانههای زبان مصنوعی و چتباتها مانند ChatGPT اشاره کرد و این پدیده را «تجاوز ذهنی» نامید. وی توضیح داد که اتکا بیش از حد به این فناوریها، تواناییهای فکری، اخلاقی و عملی انسانها را کاهش میدهد، باعث تنبلی فکری میشود و انسان را در مسیر وابستگی به ابزارهای مصنوعی قرار میدهد. این وضعیت میتواند به مرور زمان بر ظرفیت تصمیمگیری مستقل و مهارتهای حل مسئله بشر تأثیر منفی بگذارد و زمینه را برای تضعیف خرد انسانی و هویت شخصی فراهم کند.
برای مقابله با این تهدید، هانا مفهوم «نئولودیتری کرامتمحور» را ارائه کرد. بر اساس این رویکرد، تمامی فناوریهای دیجیتال که به کرامت انسانی آسیب میرسانند یا آن را نقض میکنند باید رد، محدود، یا به شکل اخلاقی معکوس تغییر داده شوند. تنها فناوریهایی که به شکل مشروع و اخلاقی به رفاه انسان خدمت میکنند، مجاز به ادامه فعالیت هستند. او این رویکرد را با جنبش جهانی «منع بمب اتمی» مقایسه کرد و پیشنهاد داد که نئولودیتری کرامتمحور میتواند به یک حرکت اجتماعی و سیاسی فراگیر تبدیل شود که آینده بشر را از خطرات فناوری دیجیتال محافظت کند.
هانا همچنین به ابعاد فلسفی این چالش اشاره کرد. او توضیح داد که فلسفه میتواند نقشی حیاتی در شناسایی و تحلیل این تهدیدها ایفا کند و با تبیین و دفاع از نئولودیتری کرامتمحور، زمینه لازم برای تغییر اجتماعی، فرهنگی و نهادی را فراهم کند. او تأکید کرد که اقدامات فوری لازم است، همانطور که جلوگیری از گسترش فناوری هستهای در دوران اولیه آن میتوانست از فاجعه جلوگیری کند.
در نهایت، هانا نتیجه گرفت که فلسفه باید پیشگام حرکت حفاظت از کرامت انسانی باشد و با اطلاعرسانی و هدایت جامعه، از توسعه فناوریهایی که انسانها را به ابزار وابسته تبدیل میکنند جلوگیری کند. به این ترتیب، بشر میتواند آیندهای را تجربه کند که هم با کرامت انسانی همسو باشد و هم ظرفیتهای عقلانی و تصمیمگیری مستقل خود را حفظ کند.
توماس باور: دیجیتالیشدن نه فقط یک تغییر فنی، بلکه بازسازی معنای جامعه است
در ادامه این کنفرانس، توماس باور فیلسوف و نظریهپرداز اتریشیِ رسانه و فرهنگ، در سخنرانی خود، تصویری عمیق و در عین حال هشداردهنده از تحول دیجیتال ترسیم کرد. او دیجیتالشدن را نه فقط یک جهش فنی، بلکه یک «بازسازی فرهنگیِ کامل واقعیت» خواند؛ فرآیندی که در آن جامعه نه تنها ابزارهایش را عوض میکند، بلکه شیوه فهم خود از زمان، هویت، اعتماد و حقیقت را از نو میسازد.
باور با ارجاع مداوم به دیرک بائوکر، جامعهشناس اتریشی-سوییسی، تأکید نمود که ما امروز در آستانهٔ یک تغییر پارادایمی قرار داریم. رسانه دیگر فقط کانالی برای انتقال پیام نیست؛ رسانه «زبان جامعه» شده است. همانطور که زبان صرفاً ابزار سخن گفتن نیست، بلکه خودِ فکر را شکل میدهد، رسانه دیجیتال نیز دیگر فقط وسیله نیست، بلکه شیوه بودن ما در جهان است.
او تحول دیجیتال را به دو موج بزرگ تقسیم کرد. موج اول، که از دهه ۱۹۷۰ تا پایان قرن بیستم طول کشید، عمدتاً فنی بود: جایگزینی سیگنال آنالوگ با دیجیتال در تلفن، رادیو و تلویزیون، تولد وب جهانی و همگرایی شرکتهای مخابراتی و رسانهای. بحثهای سیاسی آن دوران بیشتر حول آزادسازی بازار و شکستن انحصارهای ملی میچرخید. اما موج دوم، که از اوایل قرن حاضر آغاز شده و هنوز شتاب میگیرد، کاملاً متفاوت است. این بار دیجیتالشدن فقط به حوزه ارتباطات محدود نمیماند؛ مثل خون در رگهای همه عرصههای زندگی جریان پیدا میکند: آموزش، سلامت، سیاست، عشق، مرگ و حتی خواب و خوراک.
در قلب این موج دوم، آنچه باور «سهگانه همتکاملی دیجیتال» مینامد قرار دارد: دادهوارسازی زندگی، یعنی تبدیل هر لحظهٔ زیستن به داده قابل معامله؛ الگوریتمسازی انتخابها، یعنی واگذاری قدرت تصمیم درباره اینکه چه چیزی مهم است به ماشینها؛ و سکووارسازی روابط، یعنی بازسازی کل بازارها و مناسبات اجتماعی بر بستر چند غول فناوری که حالا هم بازارند، هم میدان عمومی، هم معبد و هم دادگاه.
نتیجه این دگرگونی، گذار از یک «جامعه نهادی» به یک «جامعه کنار هم» است؛ جامعهای که در آن دیگر خانواده، مدرسه، کلیسا یا دولت تعیینکننده اصلی اعتماد و تعلق نیستند. در فضای سکوها، هر کسی در هر لحظه میتواند درباره هر چیزی سخن بگوید، بدون آنکه کسی بداند او کیست، از کجا آمده و چرا سخن میگوید. اعتماد و مسئولیت، که روزی در نهادهای پایدار ریشه داشتند، اکنون به الگوریتمها و منافع اقتصادی واگذار شدهاند.
باور هشدار داد که ما در حال تکرار یک الگوی تاریخی هستیم: همانطور که در گذشته پیچیدگی زندگی را به دین، سپس به دولت و بعد به بازار واگذار کردیم، امروز آن را به فناوری میسپاریم و بعد شکایت میکنیم که چرا همه چیز پیچیده شده است. او آینده را نه چیزی که «میآید»، بلکه چیزی میداند که ما همین امروز با شیوه تفکر و ارتباطمان میسازیم. به همین دلیل، پرسش اصلی دیگر «آینده چه خواهد شد؟» نیست، بلکه «ما چگونه میاندیشیم و چگونه با هم سخن میگوییم؟» است.
در پایان، توماس باور با لحنی تقریباً فلسفی پیشنهاد کرد که اگر میخواهیم آیندهای معنادار بسازیم، باید از سه معیار جدا نشدنی عبور کنیم: هر چیزی باید همزمان «کاربردی»، «اخلاقی» و «زیباشناختی» باشد. هیچکدام از این سه بدون دیگری ممکن نیست. تنها در این صورت است که دیجیتالشدن از یک طوفان کور تکنولوژیک به فرصتی برای بازاندیشی عمیق در «بودن با هم» تبدیل میشود.
موریس همینگتون: فقط با یک دموکراسیِ کاملاً مراقبتمحور میتوانیم از سقوط نهایی نجات پیدا کنیم
موریس همینگتون، فیلسوف آمریکایی در کنفرانس بینالمللی آینده جهان ومسائل نوین فلسفی، یکی از امیدوارکنندهترین سخنرانیهای سال را ارائه کرد. او با استناد به تازهترین گزارش مؤسسه «گونههای دموکراسی» (V-Dem 2024) اعلام کرد که جهان برای اولین بار پس از سال ۲۰۰۱ دوباره بیشتر خودکامه است تا دموکرات: تنها ۲۹ دموکراسی لیبرال باقی مانده، ۷۲ درصد مردم جهان در رژیمهای اقتدارگرا زندگی میکنند و حتی ایالات متحده، که زمانی الگوی دموکراسی بود، در آستانه تبدیل شدن به «شبهخودکامگی» قرار گرفته است.
همینگتون این عقبگرد جهانی را نه صرفاً یک بحران سیاسی، بلکه عمیقترین «بحران مراقبت» تاریخ معاصر میداند. خودکامگی، به گفته او، دقیقاً نقطه مقابل مراقبت است: سرکوب آزادی، نابودی روزنامهنگاری مستقل، فروپاشی زیرساختها، تشدید نابرابری و در نهایت، تخریب زیستبوم زمین. همه اینها در حالی رخ میدهد که رهبران اقتدارگرا وعده «بهبود اوضاع» میدهند، اما مطالعات متعدد نشان میدهد اقتصاد خودکامهها در بلندمدت حتی از نظر رشد هم ضعیفتر عمل میکند، چه برسد به عدالت توزیع.
در برابر این تاریکی، همینگتون یک جایگزین رادیکال و در عین حال کاملاً ملموس پیشنهاد میکند: دموکراسیِ مراقبتمحور؛ نظامی که در آن مراقبت نه یک سیاست رفاهی حاشیهای، بلکه اصل اول و غیرقابل مذاکره پیمان اجتماعی باشد.
او با مرور تاریخچه اخلاق مراقبت (از کارول گیلیگان و نل نادینگز در دهه ۱۹۸۰ تا انفجار جهانی این حوزه در سالهای اخیر) تأکید میکند که مراقبت دیگر یک موضوع حاشیهای فمینیستی نیست؛ یک جریان فراگیر میانرشتهای و بینقارهای است که امروز در فلسفه، حقوق، جغرافیا، روانشناسی، مطالعات محیطی و حتی زیباییشناسی مقالات و کتابهای متعدد تولید میکند. معروفترین تعریف همچنان از جوآن ترونتو است: «مراقبت، همه آن چیزی است که برای حفظ، ادامه و تعمیر جهان انجام میدهیم تا بتوانیم تا جایی که ممکن است خوب در آن زندگی کنیم.
همینگتون گفت: ما داستان اشتباه از بشریت تعریف کردهایم؛ داستان «بقای قویترین». داستان واقعی، داستان همکاری، شفقت و مراقبت متقابل است که ما را از غارها به عصر فضا رسانده. مراقبت فقط در کودکی، بیماری یا پیری لازم نیست؛ حتی در اوج قدرت و سلامت هم به روابط مراقبتی نیاز داریم.
او سه مهارت کلیدی «مراقبت خوب» را که در کتاب تازهاش Revolutionary Care (۲۰۲۴) تشریح کرده، چنین برشمرد: پرسش فروتنانه (گوش دادن واقعی و بدون پیشداوری)، ارتباط فراگیر (گسترش همدلی و تخیل اخلاقی به سوی غریبهها) و عمل پاسخگو (مراقبت همیشه باید به کنش واقعی منجر شود، نه فقط نیت خوب).
او سپس به قلب پیشنهاد سیاسی خود رسید: باید از مفهوم «قرارداد اجتماعی» نئولیبرال فاصله بگیریم و به جای آن یک «پیمان مراقبتی» بنا کنیم؛ پیمانی که در آن دولت به جای شعار رونالد ریگان («ترسناکترین جمله این است: من از دولت هستم و آمدهام کمک کنم») با افتخار بگوید: «من اینجام برای تو».
این فیلسوف آمریکایی همچنین گفت: اما این پیمان نباید فقط انسانی باشد. همینگتون با الهام گرفتن از برونو لاتور و مفهوم «تراستریال» (Terrestrial)، خواستار یک «پیمان مراقبتی زمینی» میشود؛ پیمانی که زمین، رودخانهها، جنگلها، حیوانات و حتی اقلیم را به عنوان موجوداتی دارای عاملیت در نظر بگیرد و ما را وادار کند به جای تسلط بر طبیعت، به آن گوش بسپاریم و پاسخگو باشیم.
در پایان، با اشاره به اینکه «وظیفه فیلسوف در دوران تاریک، نه فقط مقاومت بلکه ارائه امید است»، همینگتون اعلام کرد که مراقبت میتواند مبنای یک «پوپولیسم خیرخواه» باشد؛ چیزی که حتی مخالفان سیاسی هم نمیتوانند آن را رد کنند، چون همه ما در زندگیمان مراقبت را تجربه کردهایم. دموکراسیِ مراقبتمحور نه آرمانشهری دستنیافتنی، بلکه «غایتی در دید» (به تعبیر جان دیویی) است؛ چیزی که همین امروز میتوانیم برایش بجنگیم.
کنفرانس بینالمللی آینده جهان و مسائل نوین فلسفی با جمع بندی مشترک محمد اصغری و رضا غلامی خاتمه یافت.
رضا غلامی در پایان این نشست، با موفق خواندن این کنفرانس، اهمیت فوق العاده ارتباطات و گفتگوهای جدی میان فیلسوفان جهان را بادآور شد. او صنعت دیجیتال و هوش مصنوعی را بیشترین دغدغه فیلسوفان در این کنفرانس معرفی کرد و پیشنهاد داد در آینده و با همت دانشگاه تبریز و خانه حکمت ایرانیان در وین، کنفرانس مستقلی درباره فلسفه و هوش مصنوعی سازماندهی شود.
روابط عمومی و اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
